شهر بهعنوان نهاد اجتماعی و تمدنی، در زندگی روزمره و مناسبات اجتماعی شهروندانش تأثیرات فراوانی دارد و اهمیت روزافزونش در گفتمانهای معاصر بیشک با هیچیک از نهادهای اجتماعی دیگر همسان و قابل قیاس نیست.
شهر مجموعهای از امکانات انسانساز در محیط جغرافیایی مشخص است که برای رفاه و آسایش تودهای از مردم گردآمده که به آنها در تعاریف جامعهشناختی شهروند اطلاق میشود. بر پایه این تعریف که بر آن اجماع حداکثری وجود دارد، شهر با مفهوم انسان یک نوع وابستگی ساختاری و ماهیتی دارد. با این فرض مشترک آن را بایستی مجموعهای کنشگرا بدانیم که در تعامل دائم با نیازها و خواستهای شهروندان، رشد کرده، تلاش میکند که پاسخگوی مناسبی برای نیازهای آنها باشد. از این رو نمیتوان شهری را توسعهیافته و پایدار تصور نمود بدون آنکه در جغرافیای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی شهروندانش نقش پررنگی نداشته باشد. به تعبیری شهر ازآنجاکه در معرض دائمی مفهوم انسان است، بهناچار مجموعهای هوشمند از فرهنگ و باورهایی است که بر مبنای آنها زیست گروهی مسالمتآمیز امکانپذیر شده است.
از سوی دیگر زندگی مداوم انسان در یک پهنه جغرافیایی مشخص، در گستره زمان دربرگیرنده رخدادها و رویدادهایی است که اثرات ناشی از آنها در زمان وقوع و نیز آینده دور و نزدیک دارای ارزش و جذابیت است.
زیست گروهی انسان بهصورت مداوم وابسته به تأمین نیازهایی است که ایجاد هویت و جذابیت میکند، بهگونهای که شهر در پسِ مفهوم پایداری، بایستی دربرگیرنده نمادها و ارزشهای منحصربهفردی در قالب موزه، بنای یادبود، سالن تئاتر، استادیوم ورزشی، مرکز علمی، پارک، شهربازی مرکز خرید، مکان تاریخی، پاتوق اجتماعی و… باشد. این مفاهیم در کنار جاذبههای طبیعی و اقلیمی، سبک معماری، تاریخ، ذائقه غذایی، فرهنگ عمومی و رفتار اجتماعی – اخلاقی، ویژگیهای منحصر به فردی را به وجود میآورند که معرف و شناسه آن شهر میشوند.
نظام اجتماعی شهر بهعنوان یک مجموعه هوشمند نیازمند رشد و توسعه است و ازاینرو نمیتواند در محدوده ثابت فکری، اقتصادی و اخلاقی شهروندان خود باقی بماند، پس بهناچار نیازمند ارتباط با خارج از جغرافیای خود چه بهعنوان پذیرنده و چه بهعنوان ارائهدهنده است. در چنین شرایطی دایره بسته مخاطبین نهادهای شهری میبایستی گشوده شده و امکان و انگیزه جذب گروههای جدید فراهم شود؛ بهگونهای که امکانات و جذابیتهای شهر در عین آنکه پاسخگوی نیازهای شهروندان خود است، بازتعریفی برای تأمین خواستهای موقتی باشد که میهمانان و به طور مشخص گردشگران برای دسترسی به آن وارد حوزه جغرافیایی شهر شدهاند.
پیش از بررسی هر عنصری، باید بدانیم که کدام قابلیت میتواند انگیزه مناسبی برای ورود یک گردشگر میهمان به شهر باشد. این عامل بایستی از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند بهتنهایی در وهله نخست انگیزه سفر را در فرد به وجود بیاورد. بازدید از یک مکان تاریخی، شرکت در یک رویداد عملی، تجاری، مذهبی یا ورزشی، تفریح و… میتواند نمونههایی از این عامل اولیه باشد. پس در این تعریف دو سرفصل جداگانه را باید در نظر گرفت. تعریف نخست، نظامی است که از ابتدای امر خود را جهت پذیرش گردشگر تبیین میکند بهمانند نظام هتلهای فرودگاهی، موزهها، مراکز تاریخی و… و سپس تعریفی که مبتنی بر زیست جاری شهروندان است. مانند سیستم حملونقل، سیستم امنیتی، فروشگاههای عرضه محصول، مراکز تفریحی و… که در صورت مواجهه با گردشگر درضمنآنکه ماهیت آنها تغییر نمیکند، بازتعریفی در آن صورت میگیرد، مثلاً سیستم حملونقل عمومی جهت تسهیل در امر گردشگری، ناوگان مخصوصی را تجهیز میکند یا سیستم بانکی تسهیلات خاصی را متفاوت از امور سایر شهروندان به گردشگر اعطا میکند و همینطور بسیاری از موارد دیگر که در روال جاری خود، رفتار تطبیقی از خود بروز میدهند.
جغرافیای انسانی و شرایط اقلیمی منحصربهفرد شهر از اهمیت شایانی برخوردار است. کنشگران اجتماعی در برنامههای مدیریت شهری باید بدانند که ظرفیتهای این دو عنصر حیاتی در چیست. همچنین باید بر این نکته واقف باشند که شهر یک نظام هوشمند است که در قبال کنشهای وارد آمده بر آن ناگزیر به بروز واکنشی مناسب است. به میزان لحاظ قرار دادن این توانمندی هوشیارانه در برنامهریزیهای شهری است که میتوان به شهری پایدار دستیافت. موضوعی که متأسفانه تجربه آن در کشور ما به نظر امری دستنیافتنی قلمداد میشود.
شهر توسعهنیافته، دارای نظامی سرکش است که مجال تفکر را از ساکنان خود گرفته، آنها را در گیرودار مجموعه بستهای از عکسالعملهای غیرارادی رها میسازد. اینگونه از شهر که در بُعدهای انسانی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی به رشد و تعالی نرسیده، در تولید بحران به حدی از بلوغ رسیده که توانایی مسخ و تخریب هر فرصتی را دارد.
گردشگری بهعنوان یک امکان فرهنگی و اقتصادی در بطن خود دارای جذابیتهایی است که توان مقاومت درعدم پذیرش آن در بسیاری از موارد ممکن نخواهد بود. مواجهه این مفهوم با سیستم کارآمد و توسعهیافته نظام پایدار شهری البته فرصت ساز است. اما بهمحض تلاقی با نظامهای توسعهنیافته شهری، طبیعی، اقتصادی و… میتواند افسارگسیخته، سامانه سنتی خوداتکایی آنها را برهم زده، مجموعهای از بحرانهای خاموش را با خود به ارمغان بیاورد.
اکنون دیگر دههها از این تصور که گردشگری فعالیتی بدون آلودگی است گذشته و اثرات مخرب فعالیتهای گردشگری تک بُعدی، نگرانی عمیقی را برای فعالان حوزههای سلامت محیط، باستان شناسان، جامعهشناسان و رفتارشناسان پدید آورده است.
گردشگری پایدار قائل به حفظ نظم و نظام اجتماعی – فرهنگی و اکولوژیکی جامعه میزبان و جلوگیری از انحطاط این سیستم است. این گونه از گردشگری از نزدیک شدن به حد مرزی پایداری محیطزیست، فرهنگ محلی و عناصر ارزشمند آنها پرهیز کرده، کیفیت خود را در نسبت مشخصی با کیفیت زندگی ساکنان بومی پایگاه مقصد پیوند میدهد.
این نوع از گردشگری مدیریتشده بیشک تأثیرات مثبتی را با خود به همراه داشته، زمینه اشتغال و توسعه را نیز توأمان فراهم میسازد؛ اما روی دیگر سکه، سامانهای است که بیپروا رشد کرده، خیلی زود از مرز منافع اولیه خود گذشته، در بستر هزینههای درازمدت توقف میکند.
باید بدانیم رشد گردشگری در جهان معاصر وامدار توانمندی انسان در تولید اوقات فراغت بیشتر است. این صنعت به سبب ماهیت انسان محورش، در ذات خود توأمان دارای فرصت و تهدید است. مدنظر نگرفتن هر یک از این دو مفهوم بطنی، میتواند به توسعه ناپایدار انجامیده، منافع کوتاهمدت آن را اندک و فاقد ارزش نماید.
شهر در موضوع گردشگری دو ماهیت جداگانه دارد. یکی بهعنوان مبدأ و دیگری بهعنوان مقصد. هر گردشگری برای ورود به هر پایانه گردشگری ناگزیر است که وارد شهر شده و آنجا را بهعنوان مبدأ مدنظر قرار بدهد. در پایان گردشگری نیز، این شهر است که آخرین اقامتگاه او به شمار میآید. در گونه دوم، شهر با مجموعه نقاط با ارزش خود بهعنوان یک مرکز گردشگری، مقصد سفر است و اصولاً گردشگر در طول مدت سفرش از آنجا خارج نشده، بلکه در آن اقامت و تردد میکند. این کارویژ خاص شهر است که معمولاً در مباحث مرتبط با گردشگری شهری ملاک نظر قرار میگیرد.
یکی از مهمترین معضلات گردشگری در نظامهای توسعهنیافته، عدم توجه به ظرفیت بُرد گردشگری است. بدین معنا که سامانه شهری مقاومت خود را در برابر گردشگر ازدستداده، بسیار بیش از توان خود به پذیرش او رغبت نشان میدهد و همین امر آسیب فراوانی را برای جامعه میزبان در پی دارد. افزایش فعالیت ناپایدار گردشگری، سوای تخریب و صدمهای که به اقلیم و آثار فرهنگی و تاریخی مقصد میزند، ممکن است منجر به تکمیل ظرفیت گردشگری شده، شرایطی را به وجود بیاورد که در یک پروسه زمانی، میل و رغبت گردشگران به بازدید از این مکانها تنزل پیداکرده و به رکود برسد. این رکود آسیبها و ضررهای اقتصادی و فرهنگی بسیاری به جامعه میزبان زده، ساختار اجتماعی وابسته به درآمد گردشگری را در معرض نابودی قرار میدهد. از سوی دیگر باید بدانیم که اساساً همه شهروندان یک شهر از حضور گردشگر حتی در نوع اقتصادی آن منتفع نمیشوند. بسیاری از این شهروندان در مشاغلی به سر میبرند که حضور یاعدم حضور گردشگر تأثیر مثبتی در کیفیت زندگی شخصی آنها نمیگذارد، بلکه شلوغی و ترافیک راهها، تغییرات ذائقه فرهنگی، ایجاد فاصله طبقاتی و شغلهای کاذب و موقت، کاهش انسجام اجتماعی، فشار مضاعف بر امکانات خدماتی و زیرساختی شهر، آسیبدیدگی محیطزیست، بروز انواع آلودگیها اعم از آب، هوا، صداوسیمای شهری و…، افزایش پسماند و زباله شهری، تغییر نابسامان کاربری اراضی شهری و زراعی، افزایش قیمت خدمات، کالا و هزینه زندگی، رفاه اجتماعی آنها را تهدید، جریان عادی زندگیشان را به ویژه در شهرهای کوچک مختل کرده، آنها را به عاملی اجتماعی در مقابل گردشگران تبدیل میکند.
باید بدانیم که در گردشگری شهری بیشتر از هر نوع دیگری، عموم مردم در استفاده از خدمات عمومی با گردشگران سهیم هستند، از همین روست که شهر و گردشگر تأثیرات متقابلی بر رویهم میگذارند.
توجه به یک نکته مهم است و آن اینکه شهر ناپایدار به سبب ظرفیت بُرد گردشگری پایین، توان و انگیزه جذب گردشگر حرفهای را ندارد. از سوی دیگر گردشگر غیرحرفهای نیز مجالی برای فعالیت و گذران اوقات خود در شهرهای توسعهیافته پیدا نمیکند. به تعبیر سادهتر، شهرهای توسعهیافته به سبب ساختار حاکم بر آنها پذیرای گردشگران حرفهای خواهند بود و شهرهای توسعهنیافته، موج لجامگسیختهای از گردشگران غیرحرفهای و تخریبگر را در خود جای میدهند که به کمترین امکانات رفاهی راضی بوده، هزینه کمتری را برای سفر خود مشخص نموده و درعینحال به سبب استفاده مستقیم از امکانات عمومی، بیشترین صدمات را به بافت اجتماعی جامعه وارد میسازند. این دسته با صرفه جوییهای اقتصادی، کمترین میزان مشارکت نیروهای محلی را جذب کرده، در عوض در یک محدوده زمانی کوتاه، حجم بیشتری از خدمات عمومی را به خود مشغول و در نتیجه ضایعات اجتماعی و زیستمحیطی فراوانی از خود برجای میگذارند و در عمل به سنگین شدن کفه زیان در برابر کفه سود کمک میکنند.
نکته مهم دیگری که بایستی در نظر گرفت این است که شهرهای بزرگ دارای چندین هسته مرکزی شامل: مرکز حکومتی، مرکز مذهبی، مرکز اداری، مرکز اقتصادی و مرکز تفریحی هستند که اغلب امکان همپوشانی آنها به سبب تراکم بالای جمعیت وجود دارد. اکنون با در نظر گرفتن این مهم که اولویت جاری خدمات شهری در خدمت مراکز حکومتی و اداری است، میتوان تصور کرد که انحراف یکباره و کلان این خدمات در یک بازه کوتاه بهجانب مراکز دیگر، مولد چه نابسامانیهایی است. باید به این نکته مهم توجه کنیم که تسهیلات شهری در وهله نخست برای استفاده شهروندان آن شهر به وجود آمده است و وابستگی گردشگر به استفاده از خدمات عمومی، سهم برخورداری شهروندان و درنهایت میزان رضایتمندی آنها را کاهش میدهد.
بازنگری در آثار مخرب ناشی از جذب انبوه گردشگر فراتر از ظرفیت تحمل در پایگاههای مقصد، باعث شده تا امروزه توسعه پایدار گردشگری، محور اصلی برنامهریزی شهری قرار گرفته و به ویژه در کشورهای توسعهیافته کسب درآمد ناشی از پذیرش بدون محدودیت گردشگر، دیگر مبنایی علمی و اجرایی نداشته باشد. این نگاه فرجام هر برنامه توسعه محوری است که بر مبنای دادههای علمی و تجربیات جهانی تدوین شده باشد. این مسیر روشنی است که مدیریت شهری ما نیز بهناچار برای تحقق توسعه هدفمند و پایدار شهر، مجبور به پیمایش آن است. رهنمونی که در نتیجه آن افزایش کیفیت تجربه گردشگری مهم قلمداد شده و تاراج سامانه فرهنگی و اجتماعی شهر امری مذموم به شمار میآید.