اتحادیه مستاجران، نام تشکلی است که محمد فرخی یزدی، در کنار فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی خود آن را پایهگذاری کرد و در جهت تدوین نظام نامهای منسجم برای دفاع از حقوق مستاجران در برابر مالکین تلاش میکند.
این که چرا شاعر، روزنامهنگار و فعال سیاسی عصیانگرِ اوایل عهد پهلوی به موضوع اجتماعی مستاجرین علاقمند است، ماجرای جالب توجهی دارد که شرح مختصر آن تقدیم حضور میگردد.
محمد فرخییزدی از همان دوران نوجوانی، سری پرشور برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی داشت. او در مدرسه مرسلین انگلیسیها که ویژه فرزندان مسیحی اتباع خارجی و اعیان و اشراف ساکن یزد بود، درس میخواند. نحوه حضورش در این مدرسه موضوعی است که در شرح حال فرخییزدی به صورت کامل به آن خواهم پرداخت. شعری که او بر علیه مدیران این مدرسه سرود، به اخراجش از مدرسه و توقف تحصیلاتش انجامید.
چند سال بعد، در نوروز ۱۲۹۷، مسمطی در نقد «ضیغمالدوله قشقایی» سروده و در مراسم سلام نوروزی در برابر حاکم یزد آن را میخواند. شعر، خشم «ضیغمالدوله» را به همراه دارد و باعث میشود در کمال ناباوری به دستور او لبهای شاعر را دوخته و به زندان بیاندازند. اعتراض مردم یزد به این رفتار حاکم یزد و تشکیل کمیتهای در مجلس شورای ملی برای کشف موضوع که با استیضاح وزیر کشور همراه شد، به شهرت فرخییزدی در سراسر کشور انجامید و از او شاعری آزادیخواه و عصیانگر ساخت.
همزمان با این اتفاق، «نصیرخان حاجیایلخانی بختیاری» (سردار جنگ) از طرف دولت مرکزی به حکومت اصفهان منصوب شد و ماموریت یافت تا به سرکوب شورشهایی بپردازد که توسط «نائبیان کاشانی» صورت میپذیرفت.
«رضا جوزدانی» و «جعفرقلی خان چرمهینی» دو تن از سرکردگان شاخه اصفهان راهزنانی بودند که تحت فرمان «نائب حسین کاشانی» در طی دو دهه به غارت اموال تجار و قتل و عام و چپاول اموال مردم عادی در راههای مواصلاتی به اصفهان و روستاهای اطراف این شهر میپرداختند. ضعف دولت مرکزی و نو پا بودن نظام مشروطه در کنار اهتمامی که حکومت مشروطه برای مهار سپاهیان محمدعلی شاه قاجار از خود نشان میداد، در عمل باعث شد تا حدود دو دهه امنیت راهها و شهرهای مرکزی ایران مختل شده و عملا حکومت امکان اعمال قدرت در این مناطق نداشته باشد. از سوی دیگر تلاشهای ناموفق در مهار این مجموعه شورشها به تقویت آنها انجامید و مردم محلی را به اطاعت بیشتر از آنها مجاب میکرد. در چنین وضعیتی بود که «سردار جنگ» ماموریت پیدا میکند تا در راس قوای بختیاری که سابقه جنگهای کوتاه مدت با نائبیان را در کارنامه داشتند، به مهار شورشها پرداخته، امنیت را پس از دو دهه، به ولایت اصفهان و روستاهای همجوار آن بازگرداند.
پیروزی نصیرخان او را در میان اهالی مناطق مرکزی ایران به شخصیتی محبوب تبدیل میکند. فرخییزدی که به تازگی توانسته بود از زندان ضیغمالدوله فرار کند، خود را به اصفهان رسانده و در مدح حاکم این شهر میسراید. «فتحنامه» که به شیوه «شاهنامه» سروده شده است، حمایت نصیرخان را از فرخییزدی به همراه دارد. او به میزبانی «سردار جنگ» مدتی را در ایل بختیاری میماند و سپس به تهران آمده و در باغی که به نصیرخان تعلق داشت سکونت میکند. مدتی پس از ورود فرخییزدی به تهران، نصیرخان به عنوان نماینده بختیاریها به چهارمین دوره مجلس شورای ملی راه پیدا میکند و به همین منظور راهی تهران شده و در باغ خود در خیابان فردوسی کنونی سکونت پیدا میکند. در این زمان منزل او به میانداری فرخییزدی میزبان محافل ادبی و آزادیخواهان مشروطهخواه است. همزمان فرخییزدی موفق به اخذ امتیاز روزنامه طوفان شده و در چهارم شهریور ۱۳۰۰ نسبت به انتشار آن اقدام میکند. تندرویهای او در این روزنامه زمینهساز اختلاف نظر او با سردار جنگ است. با این حال رابطه آنها تا پایان دوره چهارم مجلس شورای ملی (خرداد ۱۳۰۲) همچنان دوستانه و در هالهای از احترام باقی میماند.
هنوز مدت زمان زیادی از پایان مجلس چهارم نگذشته بود که نصیرخان به دلیل ابتلا به بیماری تهران را ترک و روانه ایل بختیاری شد. پس از آن نیز به اصفهان رفت. مدتی نیز در بیمارستان مرسلین انگلیسیها در یزد بستری شد. با افزایش دامنه بیماری، نصیرخان به پیشنهاد پزشکان خود تصمیم میگیرد برای ادامه درمان راهی آلمان شود. همزمان با پیشرفت بیماری، رفتار فرخییزدی با سردار جنگ تغییر کرده و به تدریج دامنه اختلاف میان آنها بالا میگیرد. نصیر خان از او میخواهد به تحرکات و میهمانیهای سیاسی خود در منزل او پایان داده و باغ را به نمایندگان اعزامی او تحویل دهد. ممانعت فرخی از انجام این خواسته به طرح شکایت نصیرخان از او در دادگستری میانجامد. فرخی برای مقاومت در برابر خواست نصیرخان در دفتر روزنامه طوفان در ابتدای کوچه اتحادیه، اقدام به تشکیل «انجمن مستاجران گمنام» یا «اتحادیه مستاجران» نموده و با فراخوان دادن از مستاجرین ناراضی میخواهد تا با پیوستن به این انجمن زمینه تدوین نظامنامه موجر و مستاجر را فراهم سازند.
با شدت گرفتن بیماری سردار جنگ و خروج او از ایران برای درمان، فرخی دفتر روزنامه را به منزل سردار جنگ در خیابان علاءالدوله انتقال میدهد. این رفتار عزم نصیرخان را برای اخذ حکم تخلیه جلب میکند و در حالی که در آلمان به سر میبرد، وکلای خود را مامور میکند تا نسبت به پیگیری رفع تصرف باغ اقدام نمایند. به این ترتیب است که باغ در سال ۱۳۰۷ از تصرف فرخی یزدی خارج میشود. با شکست فرخی در این دعوی عمر «اتحادیه مستاجران» نیز به پایان میرسد.
فرخی یزدی در سرمقالهای تحت عنوان «به مالکین متجاوز» که در یکی از شمارههای روزنامه طوفان در سال ۱۳۰۲ منتشر شد، اینگونه مینویسد:
بس است!
این همه خود پسندی و آزار کفایت کرد!
آیا مطامع و بوالهوسیهای ننگین و پست شما تمام شدنی نیست؟
آیا قیافههای افسرده و چهرههای رنگ پریده کسبه بینوا شما را متاثر و متالم نمیکند.
آیا شما نمیخواهید لحظه به شقاوت و تعدی خود خاتمه داده و با تخفیف آرزوهای حریص خویش، بدبختی و تبهروزیهای ملیونها گرسنه و بیچاره را به پایان برسانید؟
شما ای گروه بیعاطفه و طماع که به راهنمایی قوانین مضحک و ظالم جامعه بر صدر مسند کارفرمائی و آقائی مستقر شدهاید.
…
تو این خانه و دکان را از کجا آوردهای
آیا طبیعت، تو و پدر تو را صاحب ملک و خانه آفریده و مابین تو و ابناء بشر فرقی گذارده است؟
یا اینکه تمول تو از ترکه و میراث مرحوم پدرت، یا بذل و بخششهای سلاطین جمجاه، از کیسه عامه و یا در ماموریتهای دولتی از اختلاس خزانه ملت تولید شده است.
…
اکنون که این حکومتها برای خوشبختی و رفاهیت احوال شما ای ستمکشهای ضعیف القلب و ای مستاجرین ناتوان فکر نمیکنند. پس بیائید جمع بشوید برای نجات خود از ورطه دهشتخیز فقر و گرسنگی، علاج دیگری بیاندیشید