عدم ثبت رسمی اطلاعات و فعالیتهای جامعه هنری ایران زمین در روزگاران گذشته باعث بهوجودآمدن نقلقولها و برداشتهای مختلف از اتفاقات هنری این سرزمین شده است و گاه سهوی یا بهعمد مطالب ذکر شده باعث تخریب فعالیتهای هنری هنرمندان این مرز و بوم شده است و پژوهشگران و محققان جز با تحقیقات میدانی و با صرف هزینه و زمانی زیاد، نمیتوانند سنگ معیاری برای راستیآزمایی مطالب گفتهشده بهدست بیاورند و همین امر باعث شده است تا همواره شاهد درج اخبار و اطلاعاتی متناقض با واقعیات باشیم. جامعه باربد یکی از همین مراکز هنری بود که به عنوان یک دانشگاه مردمی در زمینه هنر سالهای زیادی به آموزشوپرورش هنرمندان میپرداخت، ولی متأسفانه در چند سال اخیر مطالبی ضدونقیض به نقل از استادان مختلف درباره فعالیتهای این جامعه و مدیریت آن (استاد اسماعیل مهرتاش) منتشر میشود که بهنظر بهدور از واقعیت است. به این بهانه توضیحاتی درباره جامعه باربد و فعالیتهای این جامعه خواهیم داد.
اسماعیل مهرتاش در سال ۱۲۸۰ و در روستای ویسمون ۵۰کیلومتری غرب شهرستان ساوه متولد شد. پدرش از خوانین ایل خلج بود که وقتی اسماعیل پنجساله بود به تهران مهاجرت کرد. در مدرسه دارالفنون تحصیل کرد و در سال ۱۲۹۸ (۱۵سالگی) به فراگیری تار پرداخت. مهرتاش بهترتیب نزد سیدحسین درویش، داوود شیرازی و درویشخان رفت و آموزشهای لازم را دید و مدتی در مدرسه عالی نزد کلنل وزیری نتخوانی و سلفژ آموخت. او مدتی را نیز از کلاسهای وزیری (در مدرسه نوپای وزیری با هنرجویانی، از جمله سلمان سپانلو، حسین سنجری، روحالله خالقی، عبدالعلی وزیری، حسین گلگلاب، جواد معروفی، اسماعیل قهرمانی) و صبا بهره گرفت، همزمان با گروه کمدی ایران که زیر نظر سیدعلی نصر اداره میشد، همکاری میکرد.
مهرتاش در سال ۱۳۰۳ (۲۰سالگی) جمعیتی به نام جمعیت صفا تشکیل داد، این گروه از همان همکلاسان مهرتاش در مدرسه دارالفنون بودند. حق عضویت (سه تومان)، حقوق برای اعضای ارکستر و جریمه برای تأخیر (۱۰ شاهی که صرف امور کلوپ میشد)، از جمله قوانین مالی این گروه بود. آنها بهصورت دورهای در خانه اعضا کنسرت یا تئاتر برگزار میکردند. از نمایشهایی که در منازل اجرا کردند، میتوان به بچه سهقلو، دو ارباب و دو نوکر، ابهتالممالک، انوشیروان عادل و دکتر ریاضیدان اشاره کرد.
در این سالها اعضای گروه صفا افزایش یافت و مهرتاش و دوستانش (از جمله سیدکاظم شهیدی) بر آن شدند تئاترها را برای عموم مردم اجرا کنند و در سال ۱۳۰۵ جامعه باربد را تأسیس کردند. برای تمرین اعضا، ملک احتشامالسلطنه را اجاره کردند (ماهی ۱۲ هزار تومان) و اجرا را در سالنهایی مانند: گراندهتل، نکویی (در چهارراه اسلامبول که بعدها به سینما همای تبدیل شد)، زرتشتیان (در خیابان قوامالسلطنه آن روزگار و خیابان سی تیر فعلی) و خانه حاجمفتحالملک (در نزدیکی میدان حسنآباد) برگزار میکردند.
مهرتاش همچنین کلاسهایی برای آموزش تار و آواز (خود مهرتاش درس میداد)، فن بیان (رفیع حالتی) و هنرپیشگی، ادبیات فارسی (دکتر ناظمزادهکرمانی)، دکور (ولیالله خاکدان)، تاریخ تئاتر (علیاصغر ازهدی) در جامعه باربد دایر کرد.
آثار نمایشی این تشکل هنری و تماشاخانه، یک شب در ماه اجرا میشد و اغلب اوقات این آثار نمایشی صرفا برای اعضای کلوپ جامعه باربد و خانوادههایشان و گاهی نیز برای عموم مردم روی صحنه میرفت و برای اجرای عدالت قیمتهای مختلفی برای صندلیهای آن درنظر گرفته شده بود. برای مثال قیمت بلیت لژهای مخصوص صد تومان، صندلیهای سالن بهترتیب ۱۰ تومان، پنج تومان، دو تومان و یک تومان بود.
جامعه باربد در زمینه صحنهپردازی و دکور نیز پیشتاز شد و نخستینبار در تاریخ تئاتر ایران طراحی و ساخت دکور به طور حرفهای و ویژه در این تئاتر انجام شد. میرسیفالدین کرمانشاهی، تحصیلکرده و معلم تئاتر در روسیه و متخصص دکورسازی در سالهای ۱۳۰۸ پس از ورودش به تهران به این تئاتر پیوست و دکورهای درخور توجهی ساخت که دکور نمایش «لیلی و مجنون» اولین آنها بود. این دکور برای چهار قسمت متفاوت نمایش شامل چهار سازه جداگانه بود که بهترتیب عوض میشدند، موضوع نمایشنامهها بیشتر برگرفته از ادبیات و فرهنگ کهن ایران مانند آثار نظامی گنجوی و فردوسی یا آداپته از آثار فرنگی بود که اغلب با استقبال فراوان تماشاچیان مواجه میشد.
جامعه باربد در سال ۱۳۱۲ اولین نمایش خود را در سالن سینما همای یا همان سالن زرتشتیان به نام لیلیو مجنون به صحنه برد که به علت استقبال و ازدحام جمعیت خیابان لالهزار بسته شد و با دخالت پلیس سامان یافت. دومین نمایش به نام خسرو و شیرین بود که ملوک ضرابی نقش شیرین را در آن ایفا کرد.
مهرتاش مبدع پیشپردهخوانی در تئاتر نیز شده بود و در فاصله زمانی بین دو پرده تئاتر، پیشپردهخوان میآمد روی سن میخواند تا حوصله تماشاچی سر نرود، چون فاصله هر پرده با پرده بعدی نیم ساعت طول میکشید. موسیقیای که در زمان تعویض پردهها و دکور اجرا میشد، پیشپرده مینامیدند. استاد مهرتاش برای این تئاترها موسیقی میساختند و از شاعر میخواستند تا برایشان شعر بگوید.
همچنین مهرتاش در سال ۱۳۱۳ با سفر به شهر حلب در سوریه به ضبط آثاری از آهنگهای فولکلور تهران، از جمله یکی یک پول خروس، ذال ذالک، آلاگارسون و… پرداخت. این آثار ساخته خودش بود و در این سفر هنرمندانی مانند صبا، محجوبی، بدیعزاده و ملکه حکمت شعار او را همراهی کردند، ۶ (مهرتاش حدود ۴۵۰ آهنگ برای مناسبتهای گوناگون و نمایشها ساخت و برای ضبط آنها روی صفحه به بغداد و قاهره نیز چند سفر کرد).
جامعه باربد بین سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۱ فعالیتی نداشت و اسماعیلخان مهرتاش مشغول تقویت بنیه اقتصادی و تجدیدقوا برای ادامه حرکت این تماشاخانه و دانشگاه مردمی بود.
جامعه باربد از سال ۱۳۲۱ با اجاره ملکی در خیابان سعدی فعالیتهایش را از سر گرفت. مهرتاش که بهشدت به تساوی حقوق حاصله پایبند بود، به منظور شریککردن هنرمندان جامعه باربد، اقدام به فروش سهام این تماشاخانه کرد و با تقسیم ۳۵ سهم بین ۳۵ هنرمند فعال در جامعه باربد، مبلغ ۵۰۰ تومان را برای هر سهم در نظر گرفت و این روند تا سال ۱۳۲۵ ادامه یافت. بعدها به دلیل مخارج بالای زندگی هنرمندان و ترس از احتمال متحملشدن شکست و آسیب مالی جامعه باربد، همه ۳۵ سهامدار این تماشاخانه، هر سهم خود را به مبلغ ۳۴۰ به شخص مهرتاش واگذار کردند و اسماعیلخان مهرتاش به طور رسمی صاحب جامعه باربد شد. یکی از اتفاقات مهمی که در فعالیت جامعه باربد در خیابان سعدی رخ داد، حضور و آغاز همکاری رفیع حالتی در این تماشاخانه بود که در آن زمان یکی از بهترینهای تئاتر کشورمان محسوب میشد و اجرای آثار نمایشی او مصادف با جلب توجه خیل عظیم علاقهمندان این هنرمند بود.
جامعه باربد در سال ۱۳۲۵ به خیابان لالهزار و کوچه ملی و در ملکی که در این زمان سینمای تعطیلشده شهرزاد هست، نقل مکان کرد و شهرت این تماشاخانه موجب شد به مرور زمان نام کوچه ملی به کوچه باربد تغییر پیدا کند و این اتفاق، نشاندهنده میزان محبوبیت و شهرت این تماشاخانه بین اقشار مختلف جامعه بود. مهرتاش در این مکان نیز بر دایربودن کلاسهای آموزشی همچنان تأکید داشت.
در سال ۱۳۲۶ تئاتر تهران که مجاور جامعه باربد بود برای درآمد بیشتر از ترکیه تعدادی رقاصه آورد و این برای مردمی که این چیزها را ندیده بودند و جوانان بسیار جذاب بود و بدینگونه فضای لالهزار را عوض کردند و برای تئاترهای مبتذل صفهای طولانی تشکیل میشد. همچنین فیلمها هم جایشان را به فیلمهای عربی و هندی مبتذل دادند. مهرتاش میگفت: این تئاتر در آن زمان شبی دو هزار تومان فروش داشت درحالیکه ما ۲۰۰ تومان هم فروش نداشتیم. بعد از آن بود وضعیت لالهزار که زمانی به عنوان مرکز هنر ایران میشناختند، به هم خورد و حتی سبک آدمهایی که به لالهزار رفتوآمد میکردند، تغییر کرد. بعدها تئاتر پارس، تئاتر نصر، دهقان و بقیه تئاترها هم به این سرنوشت دچار شدند. (تماشاخانههای لالهزار عبارت بودند از: جامعه باربد، پارس، نصر، دهقان، تهران). آن زمان در تئاتر تهران و پارس گروه حرکات رقص عربی و ترکی با بلیتی شبی۲۰۰ تومان روی صحنه میرفت، در همینراستا جامعه باربد نتوانست همپا با تئاتر تهران و پارس جلو برود و با اینکه تئاترهای جامعه باربد ملی بود و وزارت فرهنگ و هنر آن زمان به آن کمک میکرد، اما دخلوخرجش به هم نمیخورد و هزینهها بسیار بالا بود. تا سال ۱۳۲۸ فعالیت جامعه باربد در این مکان و بدینگونه ادامه داشت.
در سال ۱۳۲۸ جامعه باربد بار دیگر نقل مکان کرد و به ابتدای خیابان لالهزار، مقابل سینما سارا که زمانی تئاتر صادقپور بود، منتقل شد و آنجا را اجاره کرد (امروزه تبدیل به پاساژی شده که بنا بر نوشتههای قدیمی، این زمین وقفی بوده است). ساختمان این محل یک خانه قدیمی از زمان قاجار و متعلق به شخص نجاری به نام صدری بود که در انبار آن سالنی ساخته و پیشنهاد اجارهکردن آن را به مهرتاش دادند.
جامعه باربد تا سال ۱۳۳۵ با مدیریت اسماعیلخان مهرتاش به فعالیت خود ادامه داد، اما ورود آتراکسیون۹ از سال ۱۳۲۶ به تئاترهای لالهزار، موجب توقف و مرگ این تماشاخانه شد.
اسماعیلخان مهرتاش تا جایی با آتراکسیون مخالف بود که در مجلس یادبود منشیباشی بهرامی خطاب به مدیران تئاترها گفته بود: این کار را نکنید، آتراکسیون را از تئاتر دور کنید.
مهرتاش در یکی از مصاحبههایش گفته بود: کمکم آتراکسیون معمول شد. دیدیم نمیتوانیم با آنها مبارزه کنیم، تئاتر بغلدست ما شبی دو، سه هزار تومان میفروخت ما صد تومان الی ۱۵۰ تومان. بنابراین پولی نداشتیم که مبارزه کنیم بهناچار تئاتر را گذاشتیم کنار، رفتیم و دادیم دست آنهایی که میخواستند آتراکسیون بگذارند.
این روند تا سال ۱۳۳۵ به صورت کجدارومریز پیش رفت و بعد از آن سالنهای جامعه باربد اجاره داده شد. محمد منتشری دراینباره میگوید: افرادی که اجاره کرده بودند هم میخواستند مانند مهرتاش تئاتر را اداره کنند، بنابراین فقط نمایشهای سیاهبازی یا کنسرت قاسم جبلی و… بود که آنجا اجرا میشد. فقط در برههای از زمان و زمانی که ما در جامعه باربد کلاس میرفتیم، گروهی به نام محمدعلی جعفری آمد که تئاترهای ترجمه شده فرنگی را اجرا میکردند و شامل حیدر سارمی، محمد مالی، مهدی علیمحمدی، شهلا ریاحی، پوران مهرزاد، خود شخص جعفری و نوری بودند که آنها نیز با توجه به جو تغییریافته، نتوانستند ادامه دهند.
در این سالها مهرتاش در لالهزار فقط اتاقی داشت که زمستانها، غروب، هفتهای دو روز کلاس آواز را در آنجا برگزار میکرد و تابستانها نیز کلاس آوازش در خانه (خیابان فرشته) برگزار میشد. ایشان خودش را از تئاتر بازنشسته کرد و کمی بعد از شهرداری هم بازنشسته شد، استاد مهرتاش در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ هر سال شب عید برای پرورشگاههای تهران کنسرت و تئاتری برگزار میکرد و از دوستانش که توانایی مالی داشتند برای کمک به این پرورشگاهها دعوت میکرد.
از کارهای بهیادماندنی مهرتاش، در این سالها برنامه چهارشنبهسوری بود که در چند روز مانده به نوروز ۱۳۵۴ از تلویزیون آن زمان پخش شد. در این برنامه مراسم چهارشنبهسوری تهران قدیم به صورت نمایش و موسیقی به تصویر کشیده شد و برخی از شاگردان او از جمله محمدرضا شجریان و مظفر شفیعی تصنیف «کلید صندوق شکسته» و محمد منتشری تصنیف «گل پونه نعناع پونه» را با لباسهای آن دوره اجرا کردند، فعالیتهای لالهزار به همین سبک تا سال ۵۷ ادامه پیدا کرد و در سال ۵۷ تئاتری که آتش زدند، جامعه باربد بود چون در ابتدای لالهزار قرار داشت!
خاطرهای که مهرتاش با بازگوکردن آن، اشک از چشمانش جاری میشد را از زبان محمد منتشری نقل میکنیم: سیگارفروشی به مدت ۲۰ سال دکه سیگارش را در کنار درب جامعه باربد قرار میداد و پاسبانها او را جمع میکردند و او به ما پناه آورد که: «به خاطر گذران زندگی و خرج خانواده، اجازه بدهید که وقتی پاسبانها میآیند من در راهروی جامعه، دکه و وسایل خودم را قرار دهم» که موافقت کردند. در آن زمان که میخواستند جامعه را آتش بزنند، همین سیگارفروش اولین کسی بود که کوکتلمولوتف را به سمت جامعه پرتاب کرد و میگفت: «مطربی هم شد کار؟» استاد گفت حرف این مرد در مقابل اینکه تمام تئاتر را به همراه سازها و نمایشنامهها و لباسها سوزاندند، مرا خیلی ناراحت کرد چون او ۲۰ سال در حریم ما ارتزاق میکرد و من تا آن زمان فکر میکردم که خادم ملت هستیم درحالیکه فهمیدم خائن به ملت بودیم!
اسماعیل مهرتاش از اسفندماه سال ۵۸ دچار کسالت و مریضی شد و سرانجام در تاریخ ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بعد از یک دوره بیماری طولانی درگذشت و در قطعه ۸۳ بهشتزهرا دفن شد. درهمینباره محمد منتشری میگوید: در سال ۵۹، وقتی به عیادتش در بیمارستان ایرانشهر رفتم، گفت مرا بیسروصدا دفن کنید و من به استاد گفتم نگران چه چیزی هستید، زیرا تاریخ قضاوت میکند که چه کسی به این کشور خدمت کرده و چه کسی خیانت کرده است. هنگام دفن ایشان ما پنج نفر بودیم که زیر جنازه را گرفتیم. بعد از ۲۰ سال، آقای نصیریفرد کتاب زندگینامه او را منتشر کرد و عکس استاد با ساز روی جلد آن بود. این نشان میدهد تاریخ قضاوت خود را انجام داد و کشور خدمتگزاران خود را فراموش نمیکند.
اسماعیل مهرتاش تا آخر عمر ازدواج نکرد و یک فرزندخوانده به نام پرویز رهنورد داشت.
- نظرات دیگر استادان درباره استاد مهرتاش
عبدالوهاب شهیدی: امثال مهرتاش هزارهاند. هزار سال باید بگذرد تا مانند این افراد متولد شوند. خیلیها دیر و نامنظم به سر کلاس میآمدند و میفهمید وضع مالی آنها خوب نیست. او به این افراد کمک و ایابوذهاب آنها را تأمین میکرد. آیا کسی بهرایگان چنین کاری را انجام میدهد. او در گرما و سرما کار خود را میکرد و برایش تفاوتی نمیکرد. اینگونه افراد کم پیدا میشوند و ازدستدادن آنها نیز مصیبت است. وظیفه ما این است چنین استادان درگذشتهای را که زمانی بار هنری و فرهنگی این مملکت را بر دوش داشتند، به جوانان معرفی کنیم تا بدانند چه بزرگانی در این کشور وجود داشته و دارند. اینطور نیست آنها فراموش شوند.
محمدرضا لطفی: به نظر من، بهترین استاد آواز در صد سال اخیر، استاد مهرتاش بوده است.
در پایان نام تعدادی از دانشآموختگان جامعه باربد را بیان میکنیم: ادیب خوانساری (با جامعه همکاری داشت)، عبدالوهاب شهیدی، محمدرضا شجریان، محمد منتشری، شاپور رحیمی، ملوک ضرابی، مرضیه، برادران وفایی، حسن یزدانیان، محمد ملکمسعودی، قاسم جبلی، محمد نوری، داوود فیاضی، عزتالله انتظامی، حسن اعتمادی، فریدون اسماعیلی، بهمن جنیدی، محمدعلی کشاورز، رسول نجفیان، بهزاد رضوی، بهروز رضوی، علی نصیریان، حمید قنبری، مجید محسنی، اسماعیل شنگله، مستجابالدعوه، علی تابش، نصرت کریمی (به عنوان همکار)، شهروز ملکآرایی، مهری مهرنیا، ملکه حکمت شعار، فروزنده، حسن معبودی، اکبر جقه، بهرام سیر، منوچهر شفیعی، گودرزی، محمد امینزاده، فریدون اسماعیلی (دوبلور)، محمدرضا نوابی، عزیزالله بهادری، خاکپور، قدکچیان، علی مرادی، عتیقهچی، جمنیا، عرب، حاجی اکبری، کوشه کلانی، انصاری، نیاکان، نعمتالله گرجی، جواد انصافی، رضا کرمرضایی و رشید اصلانی، محمدعلی صفاریان، جواد جواهری، توران مهرزاد، خانم شهلا، محمدعلی جعفری و….
- منبع: روزنامه شرق | (۱۳ آذر ۱۳۹۵ – شماره ۲۷۴۱) و (۲۰ آذر ۱۳۹۵ – شماره ۲۷۴۷)