• امروز : دوشنبه - ۸ اردیبهشت - ۱۴۰۴
  • برابر با : Monday - 28 April - 2025

سر خط خبرها

درباره تهران تاریخی حساس هستیم تندیس مولانا در میدان خیام در پایتخت گزینیِ تهران دومین شماره از ماهنامه الکترونیک تهران‌شهر منتشر شد نخستین شماره از ماهنامه الکترونیک تهران‌شهر منتشر شد درس‌ گفتار «تئاتر شهر و عناصر پیرامونی» منتشر شد درس گفتار سینما و سینماداری در خیابان لاله‌زار منتشر شد نشست معرفی و نقد و بررسی کتاب «روایت قتل پادشاه» برگزار شد. دفتر نخست از مجموعه کلیمیان ایران منتشر شد دفتر تکیه دولت منتشر شد نشست نمایش و نقد و بررسی مستند «تکیه دولت» برگزار شد. دفتر شناخت محله اودلاجان منتشر شد دفتر راهنمای تخصصی خانه موزه مقدم منتشر شد شناخت‌نامه میرزاده عشقی منتشر شد درس گفتار کوچه اتابک منتشر شد دفتر راهنمای تخصصی موزه ایران باستان منتشر شد درس گفتار کوچه دندانساز منتشر شد درس‌ گفتار باغ علاءالدوله منتشر شد درس‌ گفتار کوچه پشت شهرداری منتشر شد درس گفتار باغ لاله‌زار منتشر شد نشست پنجم کارگاه تخصصی «سرگذشت خیابان لاله‌زار» برگزار شد. نشست چهارم کارگاه تخصصی «سرگذشت خیابان لاله‌زار» برگزار شد نشست سوم کارگاه تخصصی «سرگذشت خیابان لاله‌زار» برگزار شد. دومین نشست از مجموعه نشست‌های کارگاه «سرگذشت خیابان لاله‌زار» برگزار شد. نشست نخست کارگاه تخصصی «سرگذشت خیابان لاله‌زار» برگزار شد. چرا به خوانندگان لاله‌زاری سرکوفت می‌زنند؟ در اهمیت حسین کریمان بودن

4
خوانش تاریخ:

زندگی و مرگ افشارطوس

  • کد خبر : 5912
  • ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۷
زندگی و مرگ افشارطوس
طبق اعتراف متهمان مظفر بقایی و حسین خطیبی این گونه وانمود کرده بودند که یک کودتای نظامی و سیاسی در حال وقوع است و قرار است متعاقب پیروزی این کودتا، مظفر بقایی به مقام نخست وزیری منصوب شود. لذا برای جلوگیری از شکست کودتا بایستی افرادی چون افشارطوس دستگیر و در مکانی زندانی شوند.

دفترهای تهران | لاله زار | مرتضی رحیم نواز | Morteza Rahimnavaz |محمود افشارطوس در سال ۱۲۸۶ در شهر تهران به دنیا آمد. خیلی زود پس از کسب مدرک دیپلم راهی دانشکده افسری شد و سلسله مراتب نظامی را طی کرد تا اینکه در نهایت با درجه سرگردی به اداره املاک پهلوی منتقل شد. در جریان غائله آذربایجان یکی از فرماندهانی بود که توانست نشان لیاقت دریافت کند. او در هنگام مواجهه حکومت مرکزی با این غائله فرماندار نظامی راه‌های همدان بود. مدتی هم به عنوان بازرس ویژه لشکر یک مشغول خدمت شد.

علیرغم نقش تاثیرگذارش در سرکوب جدایی طلبان آذربایجان، پس از خاتمه این غائله به دلیل مواضع انتقادی‌اش نسبت به عملکرد ارتش، به دانشگاه جنگ فرستاده شد. این سرآغاز دورانی بود که در طی آن نه سمت چندان مهمی پیدا کرد و نه توانست به مانند هم‌دورههای خود ترفیع درجه داشته باشد.

این روند البته طولانی نشد و با روی کار آمدن دکتر محمد مصدق اوضاع برای افشارطوس تغییر پیدا کرد و پس از آنکه در سال ۱۳۳۱ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت، همزمان ریاست شهربانی تهران را نیز بر عهده گرفت. در همین دوران است که به اتفاق گروهی از افسران طرفدار نهضت ملی نظیر محمود و احمد کیانوری کانون افسران ملی را تشکیل داد و با تمام توان در برابر حرکت‌های تخریبی در مسیر فعالیت جبهه ملی و نهضت ملی شدن صنعت نفت به مقابله پرداخت. به ویژه نقش مهم و تاثیرگذار او در مهار توطئه قتل دکتر مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بسیار مهم است.

در این روز طبق یک نقشه طراحی شده، مصدق به کاخ فراخوانده می‌شود تا ضمن خداحافظی از شاه که قصد سفر خارجی دارد، هماهنگی‌های لازم در این خصوص را نیز به انجام برساند. غافل از اینکه گروهی از افسران بازنشسته در پیشخوان ورودی کاخ منتظر او هستند تا در هنگام خروج حملهور شده و او را به قتل برسانند.

نقشه آن‌ها در آخرین لحظات لو می‌رود و مصدق از درب دیگر کاخ خارج شده و به منزلش می‌رود. گروه اوباش و نظامیان وفادار به شاه برای انجام مقصود خود راهی منزل نخست وزیر میشوند تا به بهانه صحبت کردن با او و تلاش برای ممانعت از سفر شاه به خارج از کشور با او به گفتگو بپردازند. [۱] در سوی دیگر محمدرضا پهلوی با احضار سرلشکر بهارمست (رئیس ستاد ارتش) تلاش می‌کند تا از واکنش احتمالی ارتش و فرمانداری نظامی جلوگیری به عمل آورد.

دستور اکید مصدق به رئیس کلانتری محدوده خیابان کاخ برای جلوگیری از حرکت مزدوران با بی‌توجهی او مواجه شده و عملا همه شرایط برای انجام نقشه ترور مهیا است. در چنین شرایطی افشارطوس از ماجرا خبردار شده و از طریق پشت بام خانه‌های مجاور، خود را به منزل مصدق رسانده و او را از همان طریق به ستاد ارتش انتقال میدهد.

این اقدام ارزشمند، در عین آنکه جان مصدق را از مرگ حتمی نجات می‌دهد، عامل مهمی در قتل افشارطوس به شمار می‌آید.

مخالفان دولت ملی پس از ماجرای ترور ناکام ۹ اسفند ماه، به درستی متوجه این نکته می‌شوند که برای سقوط دولت دکتر مصدق بایستی حلقه دوستان و همراهان او را از میان بردارند. به همین منظور نقشه حذف فیزیکی افرادی چون دکتر حسین فاطمی، سرتیپ محمدتقی ریاحی، محمود افشارطوس و… توسط گروهی به رهبری مظفر بقائی طرح‌ریزی میشود. نخستین هدف این نقشه سرتیپ افشارطوس است. نقشه‌ای که در طراحی و اجرای آن علاوه بر بقایی، افرادی چون حسین خطیبی و گروهی از افسران بازنشسته یا اخراجی ارتش نیز مشارکت داشتند.

ماجرا اینگونه آغاز می‌شود که خطیبی طی یک تماس تلفنی با افشارطوس از او میخواهد تا ۳۱ فروردین ۱۳۳۲، برای گفتگو با مظفر بقایی به منزل او بیاید. متعاقب این قرار تلفنی افشارطوس پس از اتمام کار به سمت خانه خطیبی حرکت میکند و سر کوچه صفی علیشاه از خودرو پیاده شده و راننده (حسن ثابت قدم) را مرخص می‌کند تا به کلانتری همان اطراف رفته و منتظر خبر او بماند.

مدت‌ها از جدا شدن آن‌ها از یکدیگر می‌گذرد اما رئیس شهربانی هرگز با راننده خود تماس نمی‌گیرد. همسر افشارطوس نگران اوضاع شده و ماجرا را به دفتر نخست‌وزیر اطلاع می‌دهد. به دستور مصدق بیش از هزار مأمور منطقه را محاصره کرده و همه خانه‌ها را بازرسی می‌کنند، اما در کمال تعجب اثری از افشارطوس پیدا نمی‌کنند.

دولت مبلغ ۵۰ هزار تومان مژدگانی برای پیدا کردن رئیس شهربانی اختصاص میدهد. وزیر کشور به دستور دکتر مصدق، پرونده را شخصاً زیر نظر میگیرد و رئیس اداره کارآگاهی، سرهنگ نادری را با اختیار تام و گسترده مسئول مستقیم پرونده قرار می‌دهد.

نتایج اولیه تحقیقات بسیار امیدوار کننده است. ماموران پس از تحقیق از راننده و مراجعه به محل پیاده شدن سرتیپ افشارطوس، از طریق یکی از کاسبان منطقه متوجه می‌شوند که وی به دنبال منزل فردی به نام حسین بوده است. از سوی دیگر چون افشارطوس به راننده خود گفته بود در کلانتری منتظر تماس او باشد، به این نتیجه رسیدند که این فرد می‌بایستی حتما در منزل خود تلفن هم داشته باشد. نتیجه بررسی‌ها خیلی زود آن‌ها را به منزل حسین خطیبی می‌رساند[۲].

در بررسی اولیه منزل خطیبی موارد مشکوک متعددی توجه ماموران را جلب کرد، از جمله این موارد می‌توان به وجود غذای فراوان در یخچال، باز بودن پنجره‌ها (که با توجه به سرد بودن هوا غیر عادی بود) و انتشار بوی محلول بیهوش کننده کلروفرم در فضا اشاره داشت.

مامورین در بازجویی از اهالی خانه متوجه شدند که همزمان با مفقود شدن سرتیپ افشارطوس، عده‌ای، فردی را دست و پا بسته از آنجا خارج کرده‌اند. ماموران منتظر بازگشت خطیبی به خانه بودند و برای آنکه او از حضور آن‌ها مطلع نشود دستور دادند تا خط تلفن منزل مسدود بشود. بازگشت خطیبی به منزل و دستگیری او، ابعاد تازه‌ای از ماجرا را آشکار ساخت.

او اعتراف کرد که به همراه چهار افسر با نام‌های علیاصغر مزینی (سرتیپ بازنشسته)، علیاکبر منزه (سرتیپ بازنشسته)، نصرالله بایندر (سرتیپ بازنشسته) و نصرالله زاهدی (سرتیپ بازنشسته) نقشه ربودن رئیس شهربانی را به مرحله اجرا درآوردند. بدین ترتیب ماموران موفق شدند متهمان را شناسایی و آن‌ها را شبانه دستگیر کنند.

دکتر مصدق برای در امان ماندن افشارطوس از هر گونه گزندی، به حسین خطیبی و هر کس که با اطلاعات خود باعث رهایی او از بند بشود، امان نامه معتبری صادر کرد. در بازجویی متهمان، پلیس متوجه حضور راننده مزینی در این پرونده شد. از قرار معلوم او وظیفه انتقال پیکر بیهوش شده افشارطوس را به مکان دیگری بر عهده داشت. با دستگیری این فرد پلیس در روز ششم اردیبهشت به روستای امیر علایی هدایت می‌شود. با ورود پر تعداد ماموران به این روستا، کدخدا وحشت‌زده، قصد فرار از روستا را دارد که با هوشیاری مامورین از این عمل جلوگیری به عمل آمده و با دستگیری کدخدا و اعترافات او، حلقه مفقوده این ماجرا نیز کشف می‌شود. نتیجه بازجویی ناامید کننده است و مامورین را به مکانی هدایت می‌کند که جسد افشارطوس در آن به خاک سپرده شده است.

ادامه بازجویی‌ها به ماجرای ربایش و قتل افشارطوس ابعاد تازه‌تری می‌دهد. تازه در این مرحله است که ماموران متوجه نقش مظفر بقایی می‌شوند. فردی که در روزگار نه چندان دور از نزدیکرین یاران مصدق به شمار می‌آمد و نقش مهمی در پیروزی نهضت ملی شدن نفت بر عهده داشت.

طبق اعتراف متهمان مظفر بقایی و حسین خطیبی این گونه وانمود کرده بودند که یک کودتای نظامی و سیاسی در حال وقوع است و قرار است متعاقب پیروزی این کودتا، مظفر بقایی به مقام نخست وزیری منصوب شود. لذا برای جلوگیری از شکست کودتا بایستی افرادی چون افشارطوس دستگیر و در مکانی زندانی شوند. به این ترتیب آن‌ها توانسته بودند با وعده پست و مقام گروهی از افسران بازنشسته نظامی را با خود همراه کنند.

سپس از طریق اعتمادی که افشارطوس به خطیبی داشت قرار می‌شود او را به بهانه گفتگو با بقایی و ترغیب او به همکاری مجدد با دولت مصدق به منزل مسکونی او بکشانند.

زمان ملاقات چندین بار توسط افشارطوس تغییر پیدا می‌کند تا اینکه در نهایت در ساعت ۲۱ روز دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۳۲، قرار نهایی شده و افشارطوس مستقیماً از اداره به سمت منزل خطیبی حرکت می‌کند.

پس از مدتی که از حضور افشارطوس در منزل خطیبی میگذرد، عوامل مستقر در خانه هجوم آورده و افشارطوس را بیهوش کرده و او را دستان بسته در ماشین پونتیاک علیمحمد هاشم‌زاده (سرهنگ بازنشسته)، به رانندگی مهندس علیرضا قره‌گزلو گذاشته و به سرعت تهران را به قصد روستای عبدالله امیرعلایی ترک می‌کنند. در آنجا و با کمک و همراهی عباسعلی نخلی (کدخدا) به غار تلو در تپه‌های لشکرک در شمال تهران رفته و در آنجا پنهان میشوند.

پیگیری شدید مامورین آگاهی تهران باعث میشود تا ربایندگان برای هماهنگیهای لازم، روز چهارشنبه دوم اردیبهشت ماه در منزل بقایی جلسه اضطراری بگذارند. در آن جلسه بقایی با همدستی خطیبی دیگر افراد گروه را مجاب میکند تا نسبت به قتل افشارطوس اقدام نمایند.

این پیشنهاد با مخالفت دیگر افراد گروه مواجه میشود اما بقایی با ذکر این توضیح که عملا کودتا به شکست انجامیده و زنده ماندن افشارطوس با توجه به قدرت و نفوذی که او در مصدق دارد، نه تنها برای آن‌ها، بلکه برای کلیه مخالفان دکتر مصدذق و شخص پادشاه خطرآفرین خواهد بود.

کلیه مدارک موجود در خانه بقایی گذاشته شده و خطیبی با علم بر احتمال دستگیری راهی خانه خود میشود، با این گمان که در آگاهی گروهی از همدستان مظفربقایی از او حمایت کرده و نمیگذارند به او آسیبی برسد. آن‌ها همچنین ضمن اطمینان از همراهی بقایی و گروهی از نمایندگان به حمایت شخص پادشاه نیز اطمینان کامل داشتند.

پس از پایان جلسه خطیبی به منزل خود بازگشته و توسط مامورین پلیس دستگیر میشود. افسران بازنشسته ارتش نیز به منزل مزینی رفته و در آنجا و بدون اطلاع بقایی و خطیبی جلسه دیگری میگذارند. آن‌ها هیچ کدام از حرف‌های بقایی و خطیبی را باور ندارند اما از سوی دیگر با توجه به شناخته شدنشان توسط افشارطوس چارهای جز قتل او ندارند. لذا تصمیم به عمل می‌گیرند و تیمسار مزینی به غار برگشته و با همراهی فریدون بلوچ قرائی (سرگرد بازنشسته)، افشارطوس را به پائین غار منتقل کرده و با طنابی تلاش می‌کنند تا او را خفه کنند. آن‌ها همچنین دستمال بزرگی را به دهان او فرو می‌کنند و دستمالی آلوده به اتر را هم جلوی دماغ او می‌گیرند تا از نتیجه کار خود اطمینان حاصل کنند. پس از خاتمه جنایت، جسد افشارطوس را در گودالی که کنده بودند قرار داده و دفن می‌کنند.

مزینی پس از خاتمه کار، کلاه او را برداشته و به شهر مراجعه کرده و دستگیر می‌شود و این دستگیری سرآغاز کشف جنایتی است که تنها چند روز از ارتکاب آن گذشته بود

ششم اردیبهشت ۱۳۳۲، جسد طناب پیچ شده افشارطوس کشف شد و بدینترتیب تلاش دولت و آگاهی کشور به فرجامی ناخوشایند منتهی شد.

دولت به ناچار با ارجاع پرونده به دادرسی ارتش موافقت کرد. در تمام مراحل تکمیل پرونده بازرسان منصوب شده تلاش کردند تا مسیر تحقیقات را منحرف سازند، اما پیگیری شخص نخست وزیر و فشار دولت در نهایت مانع از توقف طولانی مدت پرونده در دادسرای نظامی شد و پرونده و مستندات آن با قرار مجرمیت در هشتم مرداد ۱۳۳۲ در اختیار بازپرس نظامی قرار گرفت. چند روز بعد در سیزدهم مرداد ۱۳۳۲ پرونده به دادگاه جنائی ارسال شد تا خارج از نوبت رسیدگی شود. روندی که با سقوط دولت ملی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به فرجام نهایی نرسید و متعاقب آن کلیه بازداشتی‌ها از زندان آزاد و بسیاری از اسناد پرونده معدوم شد. از جمله آن‌ها اسنادی است که به نقش سازمان مخفی اینتلیجنت سرویس انگلستان و همراهی افرادی چون سرلشکر فضل الله زاهدی و برادران رشیدیان (سیف‌الله، اسدالله و قدرت‌الله) در ربایش و قتل افشارطوس اشاره شده بود.

از دیگر متهمان این عملیات که نام آن‌ها در مراحل تحقیق رسانهای شد میتوان به هادی افشار قاسملو، احمد بلوچ قرائی، شهریار بلوچ قرائی، عبدالله امیر علائی، امیر رستمی، ناصر زمانی و نصیر خطیبی اشاره داشت.


[۱] شعبان جعفری در خاطرات خود آیتالله کاشانی را محرک آن‌ها برای حمله به مصدق معرفی میکند و از او میخواهد تا با گروه همراهان خود مانع سفر شاه بشوند. (شعبان جعفری | به کوشش هما سرشار | چاپ اول | نشر ناب | صفحه ۱۲۳ تا ۱۵۸)

[۲] در پرونده تکمیلی (صفحه ۱۸.۳۶، ۳۸.۱۸۲ و ۱۸۳ از پرونده ۱ و صفحه ۱۳۵ از پرونده ۲) اشاره شده است که یک افسر لاغر اندام (افشارطوس) با مراجعه به دکان خواربارفروشی (در تقاطع خیابان خیام و خانقاه) از صاحب آن (محمدرضا حسین‌زاده) شراغ خانه فردی به نام حسین خطیبی را میگیرد که با هدایت یکی از مشتریان این دکان (یوسف سرابندی) به منزل او راهنمایی می‌شود. (منبع: مجله قضاوت | سال دوم | بهمن و اسفند ۱۳۸۲ | شماره ۲۱ | صفحه ۳۹)

لینک کوتاه : https://daftarhayetehran.com/?p=5912
  • نویسنده : مرتضی رحیم‌نواز
  • 33 بازدید

برچسب ها

نوشته های مشابه