چه چیزی باعث میشود که قلب یک شهر که بیش از یک قرن در طول خیابانی نسبتا باریک تپیده است، ناگاه از حرکت بازایستد، ولی باز با ارادهای محکم مقاومت و به احیای خود پافشاری کند؟ واقعیت این است که خاطرات جمعی نقش مهمی در تعیین سرنوشت مکانهای عمومی در شهرها دارند و هرچند ماهیت و کارکرد یک مکان مهم و با هویت شهری در برههای از زمان تغییر کند، باز خود خیابان هویت خاطرهانگیزش را از گوشه و کنار بروز میدهد و از محو و نابودی سر باز میزند. قصه خیابان لالهزار با ما در این ارتباط سخنها دارد… . این خیابان، همانطور که از نامش پیداست، در زمان قاجار باغ لالهزاری بوده است در خارج از حصار شهر تهران و محل استراحت فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه که در زمان او نخستین خط تلگراف در تهران، میان باغ لالهزار و ارگ ســلطنتی کشیده شد. همچنین در قسمتی از باغ، مجمعالوحوش ناصری، یعنی نخستین باغ وحش تهران شکل گرفت شــامل ســه فیل و یک کرگدن، هدایای ســروجهان دختر فتحعلیشاه که از هندوستان فرستاده بود. بعدها در این مــکان بهویژه در روزهای تعطیل و عید دستههای موزیک و نمایش بــه اجرای برنامه میپرداختند.
با توسعه تهران و کشیدهشدن باروی جدید تهران در عهد ناصری، باغ لالهزار به داخل محدوده شهری کشیده شد و جایگاه پیشین خود را بهعنوان تفرجگاه بیرونشهری از دست داد. کمی بعد، با فروش باغ لالهزار توسط ناصرالدینشاه و کشیدهشدن خیابان، لالهزار بهتدریج شاهد ورود تمام مظاهر شهر مدرن به دو سوی خود شد.
کافهها، هتلها و مغازههای شیک که تنوعی بینظیر از انواع اجناس لوکس، از لباس و ساعت و کلاه و عینک، پارچههای فاستونی و لوازم آرایش و عطرهای پاریسی را در خود داشت و خیابان را به نورانیترین و پررفتوآمدترین خیابان شهر تبدیل میکرد. از همان دوره قاجار برگزاری بسیاری از جشنها اعم از ملی و درباری در این بــاغ صورت میگرفت. با اینکه در ابتدا باغ لالهزار و باغ نگارستان نسبت به هسته شهر قدیم وضعیتی مشابه داشتند، اما سرنوشتشان متفاوت شد. نگارستان باغی دیوانی باقی ماند، ولی لالهزار به تفرجگاهی عمومی بدل شد. بههرحال، از اوایل قرن گذشته، همه تهرانیها آرزویشان یافتن بهانهای برای رفتن به لالهزار بود و این حالت تا به امروز هم حس میشود. هنوز صاحبان مغازههای الکتریکی جنوب لالهزار میگویند: «لالهزار شناسنامه تهران است» و همین علاقه و خاطرات جمعی گذشته باعث شده ریخت و کالبد خیابان لالهزار خیلی هم تغییر پیدا نکند و هنوز بعد از ۴۰ سال و با وجود صعود قیمت مستغلات در آن، خیابان در همان شکل و حجم قدیم خود باقی بماند
گویی دستی معجزهآسا لااقل کالبد و خاطره این خیابان تاریخی شهرمان را حفظ کرده است. زمانی که خانه داییجان ناپلئون یا خانه اتحادیه را سازمان زیباسازی شهرداری تهران خرید و با صرف هزینه زیاد مرمت و احیا کرد، همه امیدوار بودیم شور و شوقی نو در لالهزار برپا شود و خانه اتحادیه واقعا به خانه تهران و تهرانیها بدل شود که اتفاقا سال گذشته مدتی هم تابلوی زیبای «خانه تهران» بیرون درش نصب شد و امیدها قوت گرفت. اما متأسفانه آنچه انتظار داشتیم نشد و میتوانم به جرئت بگویم که پس از بازسازی این مجموعه بزرگ، تنها یک برنامه فرهنگی درخور آن فضای فراخ و خاطرهانگیز در آنجا اجرا شد که همانا مراسم شبهای احیای (۲۱ رمضان) امسال بود. به یاد داریم که سازمان زیباسازی در همان سالها، تئاتر زیبای نصر را نیز خرید. پاگشای بعضی از دوستان لالهزار هم در آن با نمایشگاهی از یادگارهای تاریخی تئاتر تهران و همچنین نمایشی بسیار معنادار و زیبا، کار علی شاکری، با فرش قرمز از پیادهرو برگزار شد. با این مقدمات انتظار میرفت که مرمت تئاتر نصر سریعا آغاز شود و ما بعد از چند ماه، شاهد نمایشهای اعلا و درجه یک در این تئاتر تاریخی تهران باشیم. اما متأسفانه این کار همچنان در حالت تعلیق به سر میبرد. همه شاهد بودیم که در دوران بعد از انقلاب، اگرچه سبکهای زندگی فرهنگی-گردشگری قدیم بهتدریج از این خیابان رخت بربست و سینماها و تئاترها بعد از تلاش کوتاهی برای بازگرداندن سرزندگی با کیفیت فرهنگی-نمایشی به خیابان در سالهای اول بعد از انقلاب، راه سراشیبی زوال و رکودی پرشتاب را طی کردند. کافهها و رستورانها، با وجود شلوغی فضای تجاری خیابان و بودن مشتری، رفتند و لالهزار کمکم تبدیل به راسته مغازههای الکتریکی و لوسترفروشی شد. اکنون چشم شهروندان به لالهزار دوخته شده. میخواهیم در این دوران پرتنش اجتماعی و اقتصادی، دوباره زندگی فرهنگی جدیدی به این خیابان بازگردد و سرزندگی و نشاط در آن از نو پا بگیرد و مردم را مثل همیشه به این اولین خیابان «مدرن» کشورمان بکشاند و خوشحالشان کند.