غلامرضا تختی بدون شک میتواند تجسم اساطیری خواستهایی باشد که یک ایرانی در طی هزاران سال به بازآفرینی و زایش آن همت گمارده است. شمایلی از جوانمردی، قدرت و مهربانی که سر تعظیم در برابر جامعه فرود میآورد، اما در برابر نظام حاکم کوچکترین کرنشی از خود نشان نمیدهد.
تاریخ فرهنگی ایران نشانههای عمیقی از مردانی دارد که جوانمردی پیشه کرده و دستگیری و کارسازی مردم را سرلوحه عمل خود قرار دادهاند.
آداب جوانمردی ریشه در باورهای کهن دینی و اخلاقی ایرانیان دارد. اگرچه با ورود اسلام و تقویت نظام فکری شیعی شکلی عرفانی به خود میگیرد، ما همچنان رسم و آدابی ایرانی است.
نکتهای که بایستی به آن توجه کنیم این است که به ویژه در دو سده نخست هجری که به جنبشهای آزادیخواهانه ایرانیان منتهی شد، عیاری و فتوت جایگزین رسوم جوانمردی و پهلوانی ایران باستان گردید. این شیوه جدید در معنا و شکل، تفاوتهای آشکاری با پیشینه آئینهای مردانگی در ایران باستان داشت. از جمله آنکه عیاری امری جمعی بود و چنان به فردیت اجتماع عیاران توجه نمیشد. حال آنکه بنمایههای پهلوانی در ایرانباستان وامدار فردیت بود و این فردیت است که در نهایت میتواند مبنا و ملاک عمل قرار بگیرد. این مشخصه بارز البته در ادامه مسیر تاثیر خود را گذاشت و از جمع عیاران افردای چون یعقوب لیث صفاری، ابومسلم خراسانی، هشام بن حکیم و… پا به عرصه وجود گذاشتند تا شیوه پهلوانی را در ادامه باورهای اساطیری ایران پایهریزی مجدد نمایند و عجب آنکه تمامی آنها به مانند رستم فرخزاد، به خاک دیار سیستان و خراسان بزرگ آغشته بودند.
جستجوی تاریخی، آیین جوانمردی ما را به گروه اسواران (asvaran) در دوره هخامنشی میرساند. گرچه خاستگاه تاریخی آن را بایستی در اساطیری چون رستم دستان، کاوه آهنگر و آرش کمانگیر جستجو نمود.
با ورود اسلام، جنبشهای آزادی خواهی در قالب گروههای مخفی عیاری تشکیل و به دادرسی از مردم بیپناه و مبارزه با حکومت ظلم پرداختند. به تدریج اهل تصوف، لوطیها و پهلوانان نیز به این روند گرایش پیدا کرده و مجموعهای از کانونهای جوانمردی را شکل دادند که در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران نقشی مهم و تأثیرگذاری ایفا مینمایند.
خصلتهای فردی اما همچنان ارزش آفرین است. جوانمردی و پهلوانیگری یک ارزش باستانی در ایران به شمار میآید و عموم جامعه به ویژه برای ورزشکاران احترام فراوانی قائل هستند. چرا که نیرو و قدرت بدنی این افراد در نقطه مقابل نیروهای اهریمنی قرار میگرفت.
فرهنگ و تمدن ایرانی خواست فکری خود را همواره در داستانهای اساطیری پیگیری کرده و در این زمینه رستم را به عنوان اسطوره و نماد پهلوانی و جوانمردی خود پذیرفته است. پهلوانی که هم زمان به عنوان قهرمان جنگ از مرزها و کیان سرزمین اجدادی خود در برابر دشمنان محافظت میکند و گاه در جدالی تن به تن سرنوشت جنگها را رقم میزند.
ورزش در ایران باستان به همراه خود تعهد و مسئولیت اجتماعی به همراه دارد. این شیوه در ایران مسیری متفاوت از یونان سپری کرده و برخلاف قهرمانپروری یونانی، ورزش ایران خصلت پهلوانپروری پیدا میکند و پهلوان کسی است که در عین ورزیدگی و قدرت بدنی در برابر خانواده، جامعه، قوم و ملت خود مسئولیت داشته و محافظت از آنها را در برابر هر گونه تجاوز بر عهده میگیرد.
از سو یگر ورزش در ایران باستان باز بر خلاف مدل یونانی، فضیلتی اخلاقی و امری مذهبی به شمار میآید. آموزههای زرتشت به سلامت بدن و تربیت آن اهمیت بسیاری داده است. هروت تاریخ نگار مشهور یونان در شرح نظام آموزش و فرهنگ ایرانیان بیان میدارد که ایرانیان فرزندان خود را از پنج سالگی به سه امر عادت میدهند: اسب سواری، تیراندازی و راست گویی، قرارگیری این فضیلت اخلاقی در کنار مهارتهای بدنی به خوبی نشان از نظامی دارد که معتقد است بدن و قدرت بدنی بایستی در خدمت فضیلتهای جامعه باشد.
پهلوانی از دیرباز نسبت نزدیکی با ورزش کشتی دارد و کشتی گیران برجسته همواره در صف پهلوانان ایران زمین قرار داشتند.
کشتی ورزشی با تاریخچهای کهن است و مجالی است که ورزشکار میتواند در آن قدرت بدنی و فردیت خود را در برابر حریف به نمایش بگذارد.
رونق این ورزش به ویژه از عصر صفویه بیشتر شد و با رواج آئین شیعه به عنون مذهب رسمی کشور، اقتدای پهلوانان و ورزشکاران به امیر مومنان به آن معنویت ویژهای داد. در این دوره، پهلوانان در هر شهر بار دیگر به افراد شاخص و مورد احترام جامعه تبدیل شدند و فراگیری فنون کشتی در زورخانهها برای هر نوجوانی مهم قلمداد میشد.
زورخانه محلی برای تهذیب نفس بود و ورزشکاران در آنجا به جز تن، به تقویت روح و معنویت خود نیز میپرداختند. آنجا بهترین نقطه برای تلاقی تمدن باستانی ایران با مفهوم شیعهگری و اسلام به شمار آمده و محل مناسبی برای تجمع پهلوانان لوطیمنش قلم میشد.
پهلوانی سنتی است که در فرهنگ و تمدن ایران زمین، دوران پر فراز و نشیبی را تجربه نموده است. گاه به مانند گرشاسب، جایگاهی ایزدی و خدای گونه پیدا میکرد و گاه به مانند رستم یا کاوه نمودی اسطورهای مییافت.
فردوسی در اثر سترگ خود، ضمن حفظ جایگاه اسطورهای و ایزدی پهلوانان، سجایای اخلاقی را نیز در آنها برجسته میسازد تا به انسان وارگی آنها کمک کند. در چنین کارزاری است که دروغ و جادو در برابر راستی و خداپرستی صفآرایی میکند و پهلوان واقعی کسی است که نه تنها در میدان مبارزه، که در جدال نفس خود نیز توانسته باشد بر پلیدیها فائق آید.