نهضت مشروطیت، یکی از مهمترین جنبشهای اجتماعی تاریخ ایران است که ریشههای آن به جنبشهای عدالتخواهی در ادوار مختلف تاریخ ایران زمین بازمیگردد.
نهضت روشنگری در ایران از دوران ولایتعهدی عباس میرزا آغاز و تا دوره کنونی همچنان ادامه دارد. در طی این دو سده، طبقه متوسط شهری در نظام اجتماعی ایران پدید آمد و در نتیجه آن کاستهای اجتماعی تغییرات بنیادینی را تجربه نمود.
در نظام کلان سیاسی، در نتیجه ظهور طبقه تحصیلکرده و متوسط شهری، منابع مشروعیت قدرت، اعتبار گذشته خود را از دست داد و عامل مقبولیت اجتماعی و سیاسی به عنوان عامل تاثیرگذار اجتماعی در انتقال قدرت موثر واقع شد و مرجعیت طبقات اجتماعی وابسته به دربار، ارتش، بازار و روحانیت تا حد بسیاری سلب شد. اگرچه هر یک از این گروهها در طی این دو سده، تاثیراتی را بر جای گذاشتند و توانستند در طی این مدت، نه تنها قدرت را در اختیار بگیرند، بلکه نظام اجتماعی ایران را نیز تحت تاثیر مداخلات خود قرار دهند. با این تفاوت مهم که همین هستههای سنتی قدرت در جامعه ایرانی نیز در آخرین کنشهای خود، بیش از آنکه وابسته به اجزاء دیگر قدرت باشند، متوجه توده مردم بودند و سعی کردند تا همراهی آنها را در کسب موقعیت سیاسی و اجتماعی جلب نمایند.
بازخوانی وقایع و رویدادهای سیاسی ایران از عصر ناصری تا انقلاب مشروطه و پس از آن، یک تفاوت مهم در ساحت سیاسی ایران را آشکار می نماید و آن نقشی است که مردم در جریان انتقال قدرت یا مانایی آن بر عهده دارند. تا پیش از این تاریخ، نهاد قدرت به واسطه نیروی نظامی حفظ یا تغییر میکرد، در حالیکه پس از دوره مظفری، صاحبان قدرت مستقیم یا غیرمستقیم توسط توده مردمی عزل یا نصب شدهاند. سلطنت محمدعلی شاه بر اثر قیام مشروطه خواهان و حکم مجلس شورای ملی به فرزندش انتقال پیدا کرد. رضاشاه نیز با رای مجلس موسسان جانشین احمدشاه قاجار شد و سلطنت محمدرضا پهلوی نیز بر اثر خیزش مردمی سقوط کرد و نظام جمهوری اسلامی جایگزین آن شد. نظامی که جلب آرا و مشارکت عمومی شالکه و اساس قدرت و انتقال آن است.
بررسی تاریخی تحول فکری در نظام اجتماعی به دوره اعزام نخستین گروههای تحصیلی به اروپا باز میگردد. اگرچه پیش از آن، گروه برگزیدهای از درباریان به واسطه تردد به کشورهای اروپایی متوجه تفاوتهای بنیادین نظام سیاسی در ایران و غرب شده بودند و تلاش کردند تا زمینههای تغییر در ساختار سیاسی را از طریق اصلاح امور فراهم سازند.
میرزا ملکَم خان (ناظم الدوله)، از جمله افرادی بود که تاثیر بسیاری بر جامعه عصر ناصری گذاشت و بعدها نام او در شمار پیشتازان نوگرایی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی ایران قرار گرفت.
ملکم خان در سال ۱۲۱۲ خورشیدی در جلفای اصفهان به دنیا آمد. پدرش، میرزا یعقوب از ارامنهای مهاجری بود که اسلام آورد. او به عنوان مترجم سفارت روسیه، با بسیاری از درباریان و دولتمردان ایرانی مراوده داشت و با استفاده از این ارتباطات توانست شرایطی را فراهم سازد تا فرزندش در سن ۱۰ سالگی راهی پاریس شده و در آنجا به تحصیل بپردازد.
میرزا ملکم خان را بایستی نخستین ایرانیای برشمرد که با درک شرایط اجتماعی غرب، تلاش نمود تا مدلی از توسعه اجتماعی غربگرایانه را در کشور پیاده نماید. او در سن ۱۵ سالگی و در حالی که در پاریس مشغول تحصیل بود، پیروزی انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه را به چشم دید و سه سال پس از آن نیز در فضای ملهتب استقرار و سقوط جمهوری دوم فرانسه زندگی کرد.
او سه سال بعد از این انقلاب نافرجام، به ایران بازگشت و به عنوان معلم در دارالفنون استخدام شد. در این موقعیت شغلی و اجتماعی بود که به رواج اندیشه دموکراسی خواهی پرداخت و گامهای نخست خود را مسیر نوگرایی سیاسی و اجتماعی برداشت. آشنایی او با زبان فرانسه و زندگی طولانی مدت او در این کشور و به ویژه آشناییاش با تحولات سیاسی و پر سرعت اروپا، او را به عنوان مترجم ـ کارشناس راهی دربار ناصری کرد و این سرآغاز دورانی است که در طی آن میرزا ملکم خان، به یک سیاستمدار و روشنفکر تاثیرگذار تبدیل میشود.
اعتماد تدریجی ناصرالدین شاه به ملکم، به ویژه پس از تبحرش در کشیدن خط تلگراف بین مدرسه دارالفنون و کاخ گلستان، باعث شد تا او علاوه بر مترجمی، به ماموریتهای سیاسی نیز اعزام شود. از آن جمله ماموریتی است که از طرف پادشاه برای مذاکره درباره وضعیت هرات بر عهده میگیرد. او البته در هیئت مذاکره کننده نقش موثر و تعیین کنندهای نداشت، ولی راهیابیاش در قالب مامور سیاسی ایران به دربار ناپلئون سوم که نقش میانجی ایران و بریتانیا را بر عهده داشت، او را با تشکیلات لژ فراماسونی فرانسه آشنا کرد و به عضویت او در این لژ انجامید. این اتفاق به ذهنیت ملکم برای تلاش در جهت تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور کمک کرد. در بازگشت از این سفر بود که میرزا ملکم خان به تاسیس لژ فراماسونری ایران ترغیب شد. این لژ که ملکم نام او را «فراموشخانه» گذاشته بود، در سال ۱۲۳۸ خورشیدی تاسیس و به سرعت به یکی از مهمترین تشکیلات سیاسی و اجتماعی در ایران عصر قاجاریه تبدیل شد. انجمنی که دامنه تاثیرات آن تا دههها پس از تعطیلی آن نیز ادامه یافت. بسیاری از درباریان، نواندیشان اجتماعی و دین، وزرا، شاهزادگان و… به تدریج به عضویت این سازمان مخفی فراماسونری درآمدند و اساس و پایه انقلاب مشروطه را در سال پایانی سلطنت مظفرالدین شاه بنا نهادند.
تجربه فراموشخانه در ادامه راه مورد توجه اصلاح طلبان دیگری چون سپهسالار و مستشارالدوله قرار گرفت. با تعطیلی فراموشخانه به دستور ناصرالدین شاه، تلاشها برای تجددخواهی به صورت فردی ادامه یافت و افراد گوناگون، به فراخور توان و موقعیت سیاسی و اجتماعی خود، اقداماتی را در دستور کار قرار دادند. از آن جمله گروهی با تاسیس انجمنها و تشکلهای مدنی به انواع کنشها در جامعه پرداختند. این انجمنها در ابتدای شکلگیریشان در دهه پایانی سلطنت ناصرالدین شاه و سالهای آغازین سلطنت مطفرالدین شاه بیشتر به مطالبات صنفی و طبقهای میپرداختند و کمتر موضوعیتی با حکومت و نظام حاکم داشتند. انجمنهای صنفی، مذهبی، زنان، اقلیتهای دینی، اقوام و انجمنهای تخصصی نظیر انجمن ادبی، نخستین نهادهای غیردولتی شکل گرفته در دوره قاجاریه بودند. بعدها انجمنهای ایالتی و انجمنهای سیاسی نیز فعالیت خود را آغاز کردند که اغلب آنها به صورت مخفیانه اقدام به عضوگیری و انتشار مواضع خود میپرداختند و به صورت علنی با حکومت مرکزی یا حاکمان ایالتی مخالفت میکردند.
انجمن سری آزادیخواهان، انجمن مخفی (ناظمالاسلام کرمانی)، انجمن مخفی (سید محمد طباطبایی)، انجمن باغ میکده، انجمن آذربایجان، انجمن انصار، انجمن طلاب، اتحادیه طلاب، انجمن مرکزی، انجمن شاه آباد، انجمن اصفهانیها، انجمن مظفری، انجمن برادران دروازه قزوین، انجمن برادران دروازه دولت، انجمن اتحاد همدان، انجمن اصناف، انجمن مخدرات وطن، انجمن نسوان وطنخواه، انجمن فاطمیه، انجمن فردوسیه، انجمن محمدیه بهارستان، انجمن جنوب، انجمن اخوت، انجمن شیرازیها، انجمن مجمع انسانیت و… از جمله تشکلهایی بودند که اغلب در اواخر عصر ناصری یا اوایل عهد مظفری تاسیس شده و برای تحقق نظام مشروطه به فعالیت پرداختند.
ترور ناصرالدین شاه برای بسیاری از فعالین سیاسی خوشایند بود. اگرچه درباره تبعات مثبت یا منفی سیاسی و اجتماعی این شاهکشی، اختلاف نظرهایی وجود دارد، اما آن چیز که همگان بر آن اتفاق نظر دارند این است که با حذف ناصرالدین شاه، پایههای قدرت در حکومت قاجاریه متزلزل شد و فضایی به وجود آمد که مخالفین میانهرو توانستند ابتکار عمل را از مخالفین تندرو گرفته، اصلاحات سیاسی خود را تنها یک دهه پس از قتل شاه، پیادهسازی نمایند. اصلاحاتی که با فرض حضور ناصرالدین شاه بر مسند قدرت، امکان تحقق آنها شاید به دههها بعد موکول میشد. به ویژه که ناصرالدین شاه از وضعیت جسمانی خوبی نیز برخوردار بود و چه بسا در دوران سلطنتش، مرگ چهارمین ولیعهد خود را نیز به چشم میدید.
سلطنت مظفرالدین شاه با بحرانهای متعددی همراه بود. از یک سو شاه بیمار با خزانه خالی و بدهی فراوان خارجی مواجه بود و از سوی دیگر، انبوهی مطالبات سرکوب شده در جامعه وجود داشت که به یکباره خود را آشکار ساخته بود. بافت قدرت نیز در طی پنج دهه سلطنت مستبدانه، از یک سو عاری از خلاقیت و نوآوری شده بود و از سوی دیگر در برابر هرگونه تغییری از خود مقاومت نشان میداد.
امتیازات متعدد خارجی نیز فرصت رشد تولیدات داخلی و اقتصاد ملی را از میان برده بود و دولت را ناچار به ادامه سیاست دریافت وامهایی با بهره فراوان میکرد. در چنین شرایطی جنبشهای آزادیخواهی و نوگرایی، مخاطبین بسیاری در اقصی نقاط کشور پیدا میکنند و هر کس به اسم یک گروه، انجمن و تشکل مستقل، فریاد مبارزه با فساد را سر داده و داعیهای دارد.
آغاز صدارت علی امین الدوله که فردی اصلاح طلب بود، زمینه را برای تحقق تحولات اجتماعی فراهم ساخت. او در دوران سلطنت ناصرالدین شاه مناصب متعددی را تجربه نموده بود. از جمله پیشکار آذربایجان بود و ریاست دارالشورای کبری دولتی را بر عهده داشت. همچنین ریاست اداره پست و ضرابخانه را نیز در دورهای عهدهدار بود.
در آستانه سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا، انتشار عکسی از ژوزف نوز بلژیکی، که به عنوان مستشار، چندین منصب مهم دولتی را در اختیار داشت. واکنش تند روحانیون و جامعه را در پی داشت. در این عکس، نوز با لباس روحانیون در یک مهمانی بالماسکه شرکت کرده بود. او در نگاه تجار و بازرگانان ایرانی و حتی توده مردم، عامل عین الدوله در افزایش مالیات، گرانی و کمبود اقلام مورد نیاز به شمار میآمد.
انتشار این عکس همزمان با محرم الحرام سال ۱۳۲۳ (اسفند ۱۲۸۳) و واکنش تند آیت الله سید عبدالله بهبهانی به آن، شور عجیبی در مجالس عزاداری سراسر کشور پدید آورد و بهانهای شد تا بازار نیز از این موقعیت استفاده کرده، بستر اعتراضات اجتماعی را تشدید نمایند. مجموع این شرایط به تدریج اعتراضات عمومی را برانگیخت و در نقاط مختلف کشور و از جمله در پایتخت شرایط روز به روز بغرنجتر شد.
ژوزف نوز یکی از تاجران شناخته شده بلژیکی بود که در راس هیئت مستشاری این کشور برای سر و سامان دادن به امور گمرکی ایران توسط دولت استخدام شد و در بدو ورود به ایران به عنوان مدیر کل گمرکات فعالیت خود را آغاز کرد.
دانش اقتصادی او باعث شد تا خیلی زود درآمدهای ناشی از گمرک افزایش پیدا کند. این درآمد تازه برای دربار که از خزانه خالی رنج میبرد، بسیار امیدوار کننده بود، از این رو در کمتر از یک سال نوز توانست با جلب حمایت عین الدوله ارتقاء یافته و به عنوان وزیر کل گمرکات ایران منصوب شود.
اعتراض عمومی به رفتار نوز با میانداری آیتالله بهبهانی ادامه یافت و در جریان آن بازار تهران تعطیل شد و کسبه به اعتراض در حرم عبدالعظیم حسنی به تحصن پرداختند. این تحصن از سوم تا دهم اردیبهشت ۱۲۸۴ ادامه یافت و در نهایت با وساطت محمدعلی میرزا (ولیعهد) به پایان رسید. در نتیجه این اعتراض مدنی قرار شد تا پس از بازگشت شاه از سفر فرنگستان، حدود اختیارات نوز کاهش پیدا کرده و سپس گروهی متشکل از نمایندگان تجار به ریاست سعدالدوله (وزیر تجارت) بر فعالیت او نظارت پیدا کنند. همچنین نمایندگانی از تجار در مناطق مرزی و گمرکخانهها بر روند تنظیم حقوق گمرکی مشارکت پیدا کنند.
پس از بازگشت شاه از فرنگ، رویدادهای متعددی رخ داد که سرعت نارضایتی عمومی را افزایش داد. از جمله این رویدادها برخورد حاکم تهران با گروهی از بازاریان بود
احمد علاءالدوله، (حاکم تهران)، به منظور پائین آوردن قیمت قند دستور داد تا گروهی از تجار بازار را به ارگ حکومتی احضار کنند. بخش مهمی از این تجار، افرادی بودند که در جریان موسیو نوز، مشارکت فعال داشتند. این دستور و برخوردهای پس از آن نقطه آغازین جریانی بود که به پیروزی نهضت مشروطه انجامید.
شایع شده بود گروهی از تجار تهرانی قند و شکر فراوانی را احتکار نموده تا در موقع ضرور آنها را به چندین برابر قیمت عرضه نمایند. لذا علاءالدوله آنها را احضار و دستور میدهد تا با عرضه موجودی انبارهای خود به بازار، نسبت به کاهش این اقلام اقدام نمایند. تجار با این توجیه که جنگ روسیه و ژاپن بر قیمت قند و شکر تاثیر منفی گذاشته و تهیه آنها را گرانتر از قبل نموده، انجام این خواسته حاکم را مقدور ندانستند. از این رو به دستور حاکم تهران دو تن از بازرگانان به نامهای سید هاشم قندی و سید اسماعیل، به فلک بسته شده و تنبیه میشوند. خبر این اقدام، نه تنها بازار تهران را در بهت فرو برد، بلکه موجب تهییج عمومی نیز شد. سید هاشم قندی پیرمردی نیکوکار و از یکی از بازاریان مورد وثوق بود که موقوفات بسیاری داشت. فلک شدن این شخص اعتراض عمومی جامعه را در پی داشت. ضمن اینکه وزرا و درباریان نیز از این اقدام علاءالدوله خشمگین بودند، چنانچه سعدالدوله (وزیر تجارت) شخصا به دیار عین الدوله رفت و کار گستاخانه حاکم تهران را محکوم کرد. به ویژه که او بعد از فلک بستن تجار، آنها را مجبور کرد تا با او سر سفره ناهار بنشینند و در نهایت نیز التزام نامه کاهش قیمت قند را امضاء کنند.
سید محمد طباطبایی (مجتهد سنگلجی) و سید عبدالله بهبهانی، پس از مطلع شدن از ماجرا در مسجد چال حصار منبر رفته و این اقدام حاکم تهران را محکوم کردند. او در سخنرانیهای خود در جمع معترضین علاوه بر آزادی تجار، خواستار برکناری حاکم تهران، اخراج ژوزف نوز از ایران و تأسیس عدالتخانه شد. همانگونه که انتظار میرفت، این درخواست با مخالفت عین الدوله مواجه شد.
شرح کامل جنش مشروطه ایرانی در دفتر نخست از مجموعه روایتنامه درج شده است. محدودیت و مقتضیات این صفحه امکان درج جامع مطلب را نمیدهد. جهت تهیه دفترهای تهرانشناسی میتوانید از طریق درگاه فروش محصولات انجمن تهرانشناسی اقدام فرمائید.