وقتی سخن از تئاتر شهر به میان میآید. هم زمان با معادل دیگری همچون چهارراه ولیعصر نیز مواجه هستیم که بایستی به آن توجه لازم را داشت. ازاینرو شناخت هر یک از این دو عنصر شهری بدون شناخت دیگری و لحاظ قرار دادن موقعیت آن، به درکی نادرست میانجامد.
بدون شک آن چیزی که به چهارراه ولیعصر اهمیتی مضاعف داده، حضور و وجود سازه تئاتر شهر بهعنوان یکی از نمادهای بروز هنر مدرن نمایشی است. تا پیش از آن، این چهارراه تنها یک شریان مواصلاتی بود که ارزشافزوده بیشتری از معادلهای شهری دیگر نداشت.
مرکزیتی که ما برای چهارراه ولیعصر قائل هستیم، مرکزیتی تحمیلی است و نه برنامهای، رشد نامتوازن شهری در دهه ۴۰ مسیری را پیمود که عملاً متفاوت با نگاهی بود که رضاشاه بر اساس آن برج و باروهای تهران ناصری را تخریب کرد. در مدل شهری موردنظر پهلوی اول، شهر میبایست در محور عرضی رشد کند. درحالیکه در مدل اجرایی در دهه چهل، عملاً شهر به رشد در محور طولی گرایش پیدا کرد. به این ترتیب چهارراه ولیعصر در توسعه نامتوازن شهری به مرکزیت تحمیلی تن داد و آسیبهای ناشی از آن را نیز پذیرفت.
نکته مهم دیگری که بایستی مورد توجه قرار گیرد این است که تئاتر شهر و بوستان دانشجو، بخشی از یک پازل فرهنگی است که ناتمام مانده و تغییرات سیاسی ادامه آن را ناممکن ساخته است. نگاه کردن به این پدیده ناقص بهعنوان عنصری جامع، اولین ایرادی است که در طول سالیان گذشته باعث شده تا روندهای پیرامون این سازه، بیش از آنکه به فرایندی اجتماعی تبدیل شوند، شمایل یک آسیب اجتماعی را به خود بگیرند. درحالیکه همزمان در یک موقعیت جغرافیایی تقریباً برابر، این فرایندها پیرامون موقعیتهایی چون موزه هنرهای معاصر و حتی نمونه جدیدتر، خانه هنرمندان ایران با چنین تغییر ماهیتی مواجه نیستند و به شکل معضل و آسیب اجتماعی بروز نمیکنند.
بوستان دانشجو و تئاتر شهر در دهه پنجاه قرار بود به یک توقفگاه شهری تبدیل شوند، درحالیکه امروزه ما با یک ابرگذرگاه شهری مواجه هستیم که به مختل شدن کارکردهای اصلی تئاتر شهر و بوستان دانشجو انجامیده است.
تئاتر شهر و تالار رودکی در دهه پنجاه تلاشی بود که حکومت برای کنترل هنر لالهزاری چه در موسیقی و چه در عرصه هنر نمایش انجام داد. این رویکرد هیچگاه به حذف لالهزار از تولیدات فرهنگی نمیاندیشید و تنها تلاش نمود تا مجالی برای هنر فاخر و ملی فراهم سازد. درحالیکه با حذف لالهزار از بازار تولیدات فرهنگی و هنری در سالهای پس از انقلاب، مطالبات موجود چه در بخش هنرمندان و چه در بخش تماشاگران ناخواسته به تئاتر شهر سرازیر شد. مطالباتی که اساساً تئاتر شهر برای جواب دادن به آنها ساخته نشده بود. به این ترتیب است که هسته نخستین تجمعهای هنری هنرمندان و فعالان کوچهبازاری پیرامون تئاتر شهر و محوطه بوستان دانشجو شکل میگیرد.
سرانه فضای سبز در آخرین برنامه توسعهای شهر تهران در دوران پهلوی ۱۹ مترمربع برای هر شهروند تهرانی در نظر گرفتهشده بود. این در حالی است که جمعیت تهران طبق آمار منتشرشده در آبان ۱۳۵۵ معادل ۴۴۹۶۰۰۰ نفر بود. سرانه کنونی فضای سبز کمتر از ۱۵ مترمربع است، با توجه به افزایش جمعیت شهر در طی چهار دهه گذشته که تنها در بخش جمعیت شبانه به رقمی معادل دو برابر آمار سال ۱۳۵۵ و در جمعیت روزانه تا سه برابر آن میرسد. این حجم از سرانه فضای سبز موجود، عملاً به کارکرد مناسب خود دست پیدا نمیکند. بهویژه آنکه تراکم شهری به نسبت دهه پایانی حکومت پیشین در شرایط کنونی رشد مضاعفی پیداکرده و خود را به مرز دویست درصد رسانده است. به این ترتیب است که بوستان دانشجو به سبب موقعیت مناسب و استراتژیکش، قربانی مراجعینی میشود که اغلب از گروه مهاجرین هستند و این بوستان را برای استراحت، پیدا کردن کار، قرارهای قومی و حتی کسب درآمد انتخاب کردهاند.
گفتیم که توقفگاه شهری کارکردی بود که بوستان دانشجو میبایستی در روند خود به آن دست پیدا میکرد. این فرایند با تبدیل شدن به گذرگاه شهری دستخوش تغییراتی شد که ناگزیر آسیبهای اجتماعی را به همراه دارد. افزایش تعداد افرادی که به محیط پیرامون خود احساس تعلق ندارند و برتری یافتن آنها به افرادی که بخشی از آن بافت شهری به شمار میآیند، نخستین گامهای بروز آسیبهای اجتماعی است که نقطه آغازیناش در قالب وندالسیم بروز میکند و در مسیر تکمیلی خود به معضلات اجتماعی میانجامد.
توجه داشته باشیم که چهارراه ولیعصر یکی از نقاط مهم ترافیکی شهر به شمار میآید که جدا از ترددهای معمول هر نقطه شهری، با احداث و اتصال خطوط اتوبوس تندرو شهری (بی آر تی) و تعبیه یکی از پرترددترین ایستگاههای مترو، عملاً جمعیت سرریز و عبوری فراوانی را به آن تحمیل میکنیم که در هنگام ساخت این مجموعه برای پذیرایی از آنها اندیشهای نشده بود و همچنان نیز نشده است.
شهر در نقطهای که چهارراه ولیعصر در آن قرارگرفته، توان و استعداد گسترش ندارد. با اینوجود بنا به ضرورتی که مدیران شهری از آن دفاع میکنند، همواره به آن بارهای اضافیای تحمیل میکنیم که باعث تقویت برجستگی آن میشود، این برجستگی البته از نوع قابل دفاعی که مثلاً در دهه پنجاه از آن سخن به میان آمد، نیست و بیشتر برجستگیای است که به تقویت و تغذیه بحرانهای اجتماعی میپردازد.
تعبیه ورودی مترو خط ۴ شهری (فارغ از آنکه میتوانست در نقطهای دیگر جانمایی شود یا خیر)، در نوع خود یک بار انسانی پیوسته را به این بخش از محدوده شهری تحمیل میسازد. این تعریف که حضور انسان برای یک جغرافیای شهری میتواند هویتزا و ارزشمند محسوب شود، تعریفی نیست که دیگر نتوان به آن شائبه و ایرادی وارد ساخت. این حضور انبوه از مسافرانی که از مترو تخلیهشده و به محدوده بوستان دانشجو تحمیل میشوند. نکته تقویتکننده آسیبهایی از نوع دستفروشی، تکدیگری و حتی بدن فروشی و روسپیگری است.
در یک برآورد میدانی از مجموع ۱۰۰۰ مسافری که در یک بازه زمانی ده روزه از متروی تئاتر شهر خارج و به بوستان دانشجو سرریز شدهاند، بیش از شصت درصد آنها پیش از آنکه به تقاطع کوچه شیرزاد برسند در محدوده پیرامونی ایستگاه مترو پراکندهشدهاند. این حجم از آدمهای عبوری مشتریان بالقوهای هستند که به تقویت پدیده دستفروشی کمک میکنند. درعینحال بخشی از این مسافران عبوری که عددی در حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد را شامل میشوند، به داخل بوستان دانشجو و پیرامون سازه تئاتر شهر کشید شده و در آن توقف مینمایند که البته بخش اندکی از آنها مخاطبان تئاتر شهر یا کتابخانه دانشجو هستند. این حجم در بازه زمانی ۵ دقیقهای از تخلیه مسافران مترو، به عددی در حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر میرسند. به تعبیری این نقطه در هر ۵ دقیقه پذیرای تعداد تقریبی ۴۰ تا ۵۰ نفر از افرادی است که بدون هدف مشخص به بوستان دانشجو و فضاهای عمومی آن واردشده و پس از مدتی توقف از آن خارج میشوند. یعنی در یک برآورد تخمینی در هر ساعت حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر بهعنوان رهگذر به بار انسانی موجود این پهنه اضافه میشوند. این تنها شامل افراد ورودی است و دربرگیرنده افرادی نیست که به این محدوده برای وارد شدن به مترو میآیند که آنها نیز تقریباً عددی در همین حدود را شامل میشوند.
دستفروشی پدیدهای سوداگرانه در بطن توسعه شهری است و مادامیکه توسعه شهری روالی منطقی و ضابطهمند را طی میکند، با آن میتوان بهعنوان یک پدیده شهری همزیستی نمود، اما در صورت توسعه نامتوازن شهری، این پدیده بهسرعت به سمتوسوی یک آسیب اجتماعی حرکت کرده و تبعاتی را به وجود میآورد که عملاً آن را در تقابل نظام شهری و زیست اجتماعی آن قرار میدهد. پس اگر از پدیده دستفروشی با عناوینی همچون آسیب یا گره اجتماعی سخن میگوییم، تلویحاً در حال تائید گزاره دیگری نیز هستم و آن روند نامتوازن توسعه شهری است.
بررسی میدانی پدیده دستفروشی در راسته خیابان ولیعصر در حد فصل چهارراه ولیعصر و چهارراه امیر اکرم مشخصاً تائید کننده بروز یک آسیب اجتماعی است که همزمان دو نوع زیست متفاوت را تجربه میکند. زیستی که در پهنه غربی این خیابان (حدفاصل چهارراه ولیعصر و خیابان لبافی نژاد) شاهد آن هستیم، رفتاری متفاوت از پهنه شرقی آن (حدفاصل چهارراه ولیعصر و خیابان نوفللوشاتو) از خود بروز میدهد. در بخش غربی، پهنه خیابان کاملاً در اختیار مغازهدارانی قرار دارد که در همین محدوده به فعالیت تجاری میپردازند. این افراد کنترل کامل فعالیتهای تجاری این بخش از خیابان را در اختیار دارند و حتی در تقاطع خیابان ولیعصر با کوچههای محتشم، سرمد، صدیقی و پشن به توسعه آن در داخل کوچهها پرداختهاند. در پهنه شرقی اما اوضاع متفاوت است و از حدود ۱۰۰ دستفروش مستقر در این پهنه چیزی کمتر از ۲۰ درصد به مغازههای موجود اختصاص دارد و مابقی این دستفروشها در یک نظام تعریفشده و منسجم به این مکان انتقال داده شدهاند. مشخصاً این بخش از خیابان دارای شبکهای نظاممنداست که مکانیسم ویژهای را در پراکندگی عوامل دستفروش به نمایش میگذارد. بررسیها از وجود حداقل چهار پهنه غیررسمی، اما مشخص دستفروشی در این قسمت خبر میدهد. در این چهار پهنه، یک سلسلهمراتب اجتماعی وجود دارد که بر مبنای آن افراد کارکردهای خاصی را بر عهده میگیرند. نخست آنکه هر پهنه یک مدیر یا سرشاخه دارد که جانمایی افراد را او مشخص میکند. در رده پائینتر افرادی مراقبت از پهنه را بر عهده دارند. این افراد عموماً صاحب هیچ بساطی نیستند و لذا در صورت لزوم نخستین افرادی هستند که با مأمورین انتظامی یا سدمعبر شهرداری وارد مذاکره شده و در صورت نیاز حتی با آنها به درگیری میپردازند تا فرصت مناسب برای دستفروشان جهت جمعکردن اسبابشان فراهم شود.
بررس میدانی در اسفند ۱۳۹۹ و فروردین ۱۴۰۰، در پهنه شرقی نتایج جالبی را به همراه داشت که به اختصار به شرح ذیل تقدیم حضور میگردد:
- تنوع شغلی شامل ۳۶ عنوان میشود.
- میانگین سرمایه هر بساط دستفروش در حدود ۷۵۰ هزار تومان است که در مجموع ارزش اقتصادی اموال موجود در این بخش از خیابان را به حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون میرساند.
- میانگین فروش هر دستفروش در حدود ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان است که گردش مالی متوسط ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیونی را در روز رقم میزند.
- هر بساطی مساحتی در حدود ۱.۵ متر مربع را اشغال میکند.
- هر بساطی در حدود ۲ تا ۳ متر مربع از فضاهای پیرامونی اعم از محوطه پارک، پیاده روی کوچه ها، سطح جوی آب، درگاه مغارهها و. . را به عنوان انبار پرتابل خود در اختیار دارد.
- هزینه متوسط هر دستفروش برای نیروهای محافظ یا پرداخت حق فضا و حتی پرداخت به مامورین در حدود ۳۵ تا ۵۰ هزار تومان در روز است.
- بیش از نود درصد افرادی که بساط آنها به مغازهداران اختصاص ندارد، لوازم و اسباب خود را با چرخ دستی به پهنه وارد میکنند. حدود ده درصد دیگر به وسیله خودرو نسبت به انتقال هر روزه این لوازم مبادرت میکنند.
- مبداء چرخ دستیها در خیابانهای مجاور همچون انبارهای خیابان برادران مظفر، لبافینژاد و فلسطین قرار دارد.
- حدود ۵۰ درصد چرخ برها همان افرادی هستند که در طول روز بساط فروش میکنند. ۵۰ درصد چرخ برها اجارهای بوده و صبح بساط را پهن کرده و شب نیز آنها را از فروشنده تحویل گرفته و به انبارها هدایت میکنند.
- پراکندگی زیستی دستفروشها که در حدود ۲۰۰ نفر هستند، عموما به مناطق غربی تهران اختصاص دارند و این افراد از شهرهای اقماری پیرامونی همچون قلعه حسن خان، شهریار، اسلامشهر به میدان آزادی آمده، از آنجا از طریق مترو وارد پهنه میشوند و این مسیر را شب نیز باز میگردند.
- پاتوق پیشین ۲۰ درصد از دستفروشهای چهارراه ولیعصر (عج)، خیابان جمهوری، ۳۰ درصد آنها خیابان لبافینژاد و حدود ۳۰ درصد دیگر نیز میدان آزادی بوده است. مابقی نیز پاتوقهای سیار داشتند یا فروشندگان خودرویی بودند.
- سه دستفروش عمده تامین غذای حدود ۶۰ درصد این افراد را بر عهده دارند. متوسط قیمت هر غذا با نوشابه و یک نان لواش ۳۲ هزار تومان است. جدای از این افراد، مابقی دستفروشها خود راسا اقدام به خرید ساندویچ یا پخت غذای سبک از قبیل املت، کنسرو لوبیا، تن ماهی و… مینمایند.
دستفروشی وقتی بهصورت یک پدیده فراگیر بروز میکند، از شکل کسب درآمد فردی خارجشده و به یک فعالیت هدایتشده و متمرکز تبدیل میشود. عملی سوداگرانه که منافع اقتصادی فراوانش منجر به شکلگیری و توسعه باندهای بزرگی شد که گاه شناخت سرکردههای آن نیز ناممکن است. توجه به یک نکته کوچک میتواند به ابعاد این باندهای مافیایی اشاره داشته باشد و آن وجود ادبیات مشترکی است که در تمام خطوط متروی تهران برای تبلیغ یک کالا از طرف فروشندگان به کار میرود. این را اگر در کنار قیمت ثابت اجناس در تمامی خطوط قرار بدهیم، میتوانیم به یک نتیجهگیری ساده برسیم و آن اینکه تقریباً تمام دستفروشان موجود و فعال در داخل خطوط مترو، اعضاء یک باند مشترک هستند. نظیر این ساختار در میان دستفروشان راسته تئاتر شهر نیز دیده شده است. از علایم این همپالکی وجود کارتخوانهای عمومی، عدمتغییر محصول عرضهشده توسط هر فرد و حتیعدم جابهجایی بساط آنها است.
- چه باید کرد؟
این پرسش مهمی است که پاسخ آن نیازمند طرح جامع و مطالعه شدهای است؛ اما بهاختصار میتوان از چند راهکار برای این موضوع استفاده نمود. در وهله نخست باید لیستی از مواردی که از آنها بهعنوان معضل و آسیب اجتماعی نام میبریم تهیه کنیم. آسیبهای اجتماعی بهمانند دیگر فرایندهای اجتماعی خصوصیت خود تغذیهای ندارند و حیاتشان به تعامل با دیگر عناصر اجتماعی وابسته است. لذا میبایستی در وهله نخست شریان حیاتی آنها را شناخت و سپس به محدود ساختن و حتی از میان بردن آنها اقدام نمود.
در یک فهرست عمومی، فضای پیرامونی تئاتر شهر از چند معضل اساسی رنج میبرد که از مهمترین آنها میتوان به گروه دستفروشان، دلالان ارز و معاملات غیرقانونی حاضر در بخش شمال غربی بوستان دانشجو، گروههای تراجنسیتی و مهاجرین جویای کار اشاره کرد.
در نخستین گام برای مقابله با آسیبهای مبتلابه این محدوده، میبایستی به تقویت کارکردهای اجتماعی و فرهنگی محدوده تئاتر شهر اهمیت فراوانی داد. از جمله آن که از توسعه فضای فرهنگی یا فعالیتهای فرهنگی در محوطه بوستان دانشجو نظیر انجام نمایشهای خیابانی (که عملاً به برهم زدن بافت پاتوقهای موجود در بوستان میانجامد) حمایت کرد و فعالیتهای کارگاهی نظیر ورک شاپهای فرهنگی ـ هنری را تقویت نمود تا در نتیجه افزایش تردد و حضور هنرمندان و علاقهمندان به هنر، شاهد تغییرات عمده در بافت انسانی موجود در بوستان دانشجو باشیم.
همچنین با روز فعالی مجموعه تئاتر شهر که میتواند به اجرای نمایشهای دانشجویی اختصاص پیدا کند، میتوان بافت مراجعین این فضای مهم شهری را به مهاجرین هدفمند تغییر داد. در نتیجه این مهم است که عملاً حضور قشر فرهیخته هنرمند و دانشجو در ساعات غیرفعال تئاتر شهر تثبیت میشود.
حصار کشی هوشمند پیرامون تئاتر شهر و جداسازی سازه آن از بافت بوستان دانشجو بهگونهای که مثلاً در مدل موزه هنرهای معاصر اعمالشده است، از دیگر راهکارهای سخت افزاری قابل طرح در این میان میباشد. همچنین هدایت فرایند تخلیه و تردد مسافرین خروجی مترو به پهنههای شمالی و غربی چهارراه ولیعصر تا حد زیادی میتواند به کاهش تراکم عبوری بوستان دانشجو کمک کند.
در مواجهه با دستفروشان نیز استفاده از مدل مرسوم فضافروشی پیشنهاد میشود. فضافروشی تجربه موفقی در کشورهای پیشرفته است و روال آن به این ترتیب است که واحدهای تجاری را درصورتیکه روبروی آنها بساط دستفروشی شکل بگیرد، ملزم به پرداخت مالیات و کرایه فضای عمومی میکند. به این ترتیب فضای جانبی هر ملک تجاری یا مسکونی بهعنوان مشاعات آن ملک در پهنه عمومی شناخته میشود و هر درآمدی در آن منوط به پرداخت مالیات است. این رویه باعث میشود عملاً فرایند دستفروشی گران بشود. خواه برای آن دسته از مالکان که خود راسا به آن اقدام میکنند و خواه برای مالکانی که نقشی در ایجاد و درآمد آن ندارند. این رویه یک مانع عمومی برای بساط گستری خواهد بود. در این مدل دستفروشی، دیگر فرصتی برای عرضه ارزانقیمت اجناس به شمار نمیآید.
از سوی دیگر با ساماندهی و نظارت بر دستفروشها بهعنوان صاحبان مشاغل و تلاش برای تدوین قانونی جامع که خلأ آن بهشدت احساس میشود. میتوان از فرایند خردهفروشی بهعنوان یک فعالیت اقتصادی کوچک غیررسمی حمایت کرد و در ضمن کسب درآمد برای مدیریت شهری، به افراد هویتی مستقل از باندهای حمایتکننده داد تا دستفروش دیگر برای ادامه حیات نیازی به حضور در یک باند متمرکز نداشته باشد. جدا از آن که به این ترتیب میتوان از پدیده دستفروشی به عنوان یک جاذبه شهری و گردشگری بهرهمندی بیشتری نیز به دست آورد.