لالهزار را میتوان یکی از پهنههایی دانست که با عمر تهران گره خورده است و روایت آن روایت دگرگونیهای تهران است، از همین رو میتوان رویکردهای فرهنگی و اجتماعی شهر تهران را در آن متبلور دید.
چه آن زمان که محدوده باغهای رجال برجسته تهران است و میتوان با نگاهی مختصر به نقشه به حضور باغهای بزرگی در این محدوده پی برد که بیانگر رویکرد مسلطی است که بر شهر حاکم است. و چه زمان ناصری که قرار است لالهزار مظهر فرنگی مأبی ایران شود و کلنگ تهران نو در آن به زمین میخورد.
لالهزار در زمانه دیگری به نماد هنرهای جدید تبدیل میشود. اکنون نمیتوان از تاریخ تئاتر و سینمای ایران صحبت کرد و اشارهای به لالهزار نداشت. آنجایی که یادآور نام بزرگان هنر ایران است. وجود آموزشگاههای بازیگری، دفاتر تولید، تماشاخانهها و انبوهی از سینما در کنار هنرمندان و مراکز پخش صفخات موسیقی، لالهزار را به یک مرکز جریانساز هنری تبدیل میکند.
این مرکزشدگی در عرصه هنر تنها محدود به یک دوره نیست؛ چنان که در دوره عامه گرایی هنر نیز لالهزار به مرکز این دوره تبدیل میشود. باید در نظر داشته باشیم که هر مرکزی با خود تقابلهایی به همراه دارد، وقتی لالهزار مرکز هنرهای اجتماعی میشود، تلویحا به محل قدرت روشنفکری و هنری نیز تبدیل شده است. همین مرکز شدن و قدرتمندی، سایر قدرتها را به سوی آن میکشاند. بر اثر تغییر شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، جریان روشنفکری و هنر مرتبط با آن دچار افول شده و لالهزار این ساحت را از دست میدهد و بدل آن در لالهزار به قدرت میرسد، چنان که پیش از این نیز فضای اعیاننشین لالهزار که آن را به مرکز قدرت طبقه رجال تبدیل کرده بود نیز دچار تحول میشود و لالهزار به یک فضای عمومی همگانی تبدیل میشود و رویکرد عمومی در آن غلبه مییابد.
با قدرت گرفتن هنر عامه، لالهزار به مرکز عوام تبدیل شده و دیگر تقابلهای خود را با نظام حاکم بر جامعه از دست میدهد تا آن که جامعه دچار دگرگونی سیاسی و اجتماعی میشود و بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، لالهزار دوباره نقش نمادین دیگری به خود میگیرد که با قدرت نوظهور در تقابل قرار میگیرد و قدرت هژمونی یافته بر جامعه، قدرت و مرکزیت لالهزار را تحتالشعاع خود قرار داده و آن را به حاشیه میراند. در نتیجه لالهزار نقش پیشین خود را از دست میدهد و کم کم نقش جدیدی در آن به وجود میآید که حاصل نظام بازار و رویه سرمایهداری مسلط شده بر تهران است. حالا لالهزار بیش از آن که نقش فرهنگی داشته باشد، نقش اقتصادی و بازاری دارد. اما تهران در همین دوره گفتمانهای جدیدی را به خود دیده است و در حال بازسازی خود است، تهرانی که میخواهد هویت و گذشته خود را بازیابد و آن را به مثابه سرمایه نهفه به کار بگیرد از این رو است که نقشهای نمادین و پیشین لالهزار به یاد آمده است و نقشهای جدید لالهزار و گفتمان مسلط شده بر آن را به چالش کشیده است. لالهزاری که از یک سو میخواهد به لالهزار نوستالژیک بازگردد اما از سوی دیگر بازگشت به روزگار نوستالزیک نشدنی است. در این میان خوانشهای میراث فرهنگی گرایانه و یا کاربردهای گردشگری سبب شده تا با نظام مسلط شده بر لالهزار تقابلهایی پدید آید.
در روزگاری که تهران میخواهد با بازخوانی گذشتههایش هویتی برای خود بسازد لالهزار به دلیل نقش نمادین فرهنگی جایگاه ویژهای به خود گرفته است ولی باید در نظر بگیریم که لالهزار یک نقش و یک دلالت نداشته است و یادآوریهای تاریخی همه آن نقشها را به یاد میآورد و این نقشهای پیشینی خود در تقابل با همدیگر هستند. از این رو لالهزار به عرصه تقابلهای تاریخی و فرهنگی تبدیل شده است و هر کدام از گفتمانها و قدرتهای موجود در تلاشند تا آن را به سوی خود بکشند و از آن خود کنند. برای همین میراث لالهزار مجموعهای از روایتهای مختلف است و بازخوانی و روایتگری آنها سبب چالشهای بیناگفتمانی میشود. لالهزار بر آن است تا از این میراث و سرمایه نهفتهاش دوباره خود را احیا کند. ولی باید در نظر داشته باشیم که احیای لالهزار بدون در نظر گرفتن این تقابلهای گفتمانی مقدور نیست، به ویژه آنکه همه بازسازیها و احیای عناصر نمادین در لالهزار به یکی از گفتمانهای از دست رفته قدرت میبخشد و در نتیجه چالشهای گفتمانی را بیشتر میکند. از این رو باید در نگاه امروزی به لالهزار به این پرسش پاسخ دهیم که لالهزار امروز میخواهد چه نقش نمادین دیگری را به عهده بگیرد و کدام گفتمان را پیروی کند تا از طریق پذیرش همسویی با این گفتمان برای خود ایجاد قدرتی تازه کند.
- منبع: هفتهنامه نیمروز | شماره ۲۱ | ۳۰ مهر ۱۴۰۱ | صفحه ۱۷