سید محمدرضا کردستانی (میرزاده عشقی)، فرزند ابوالقاسم در تاریخ ۲۰ آذر ۱۲۷۳ در شهر همدان به دنیا آمد. کودکی را به رسم معمول و متداول آن زمان در مکتبخانه گذراند و سپس راهی مدرسه الفت شد. پس از پایان دوره ابتدایی نیز به مدرسه آلیانس رفت. در آنجا با زبان فرانسه آشنایی پیدا کرد و چنان در تسلط به این زبان پیش رفت که در اواخر دوران تحصیل توانست در تجارتخانه فرانسویها به عنوان مترجم استخدام شود. این شغل در کنار درآمد، برای محمدرضا این امکان را فراهم ساخت تا به زبان فرانسه تسلط کامل پیدا کند.
هنوز تحصیلات خود را به اتمام نرسانده بود که به اصرار پدر برای تکمیل مراحل تحصیلی ابتدا راهی اصفهان و سپس تهران شد. این دوره همزمانی با استبداد صغیر و حکومت محمدعلی شاه دارد. به همین دلیل میرزاده عشقی که شرایط پایتخت را مناسب تحصیل نمیدانست، به شهر خود بازگشت و در سن ۱۷ سالگی نخستین تجربه روزنامهنگاری خود را با روزنامه غیر رسمی «نامه عشقی» از سر گذراند. با سقوط محمدعلی شاه و فتح تهران، پدرش بار دیگر اصرار کرد تا محمدرضا راهی پایتخت شود. ولی او به جای تهران، ترجیح داد مدتی در رشت و بندر انزلی بماند و از آنجا به تهران بازگردد.
فضای سیاسی و اجتماعی ایران با آغاز جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ (۵ مرداد ۱۲۹۳)، به التهاب کشیده شد. علیرغم اعلام بیطرفی دولت در منازعات جهانی، کشور آماج حملات بیگانه قرار گرفت و درگیری در نقاط مختلف آن آغاز شد. در چنین شرایطی، حکومت مرکزی از کوچکترین قدرتی برای اعمال حاکمیت خود بر کشور برخوردار نبود و مناسبات سیاسی و تصمیمهای موثر به جای پایتخت، در اتاق فکر ژنرالهای نظامی اتخاذ میشد.
در روزهای آغازین اشغال کشور، همدان به دلیل موقعیت جغرافیایی مناسب و ظرفیتهای استراتژیک خود، به یکی از اهداف مهم اشغالگران تبدیل شد. روسیه همزمان با حرکت نیروهایش برای تصرف تهران، در آبان ۱۲۹۴ همدان را به اشغال خود درآورد. جبهه مقاومت محلی در برابر این تجاوز واکنش نشان داد و مردم همدان با همراهی نیروهای ژاندارمری مواضع روسیه را در هم کوبیدند و باعث عقبنشینی قوای متجاوز به شهر قزوین شدند. همزمان با قیام مردمی، آلمان با همراهی امپراتوری عثمانی، برای حمایت از جبهه مردمی در برابر روسیه، نسبت به تقویت نظامی شهر همدان اقدام کرد و با تجهیز نیروهای اعزامی از سایر نقاط کشور، تلاش کرد تا خط آتش جبهه متحدین و متفقین را در این شهر مستقر نماید.
روسیه در آذر ۱۲۹۴، حمله دیگری را تدارک دید که در نتیجه آن همدان به اشغال قوای روس درآمد. متعاقب سقوط همدان، مبارزین و شخصیتهای ملی حاضر در میدان نبرد، شهر را ترک گفته و برای تجدید قوا به نهاوند، ملایر و کرمانشاه رفتند. همزمان امپراتوری عثمانی، جهت بازگرداندن توازن قوا به میدان نبرد، وارد عمل شد و همدان را از اشغال روسها خارج کرد. بریتانیا در اقدامی تلافیجویانه و برای اعمال فشار به عثمانی شهر بغداد را تصرف کرد. این اقدام به خروج نیروهای عثمانی از همدان و اشغال مجدد شهر همدان توسط روسها انجامید. آنها متعاقب عقبنشینی ارتش عثمانی، مواضع پیشین آنها را نیز تحت اشغال خود در میآوردند. به این ترتیب کرمانشاه، نهاوند و بروجرد نیز به تصرف متفقین درمیآید.
همزمان با بازگشت قوای عثمانی به خاک خود، مبارزین ایرانی نیز خاک ایران را ترک کردند. محمدرضا کردستانی نیز به همراه گروه مهاجرین ایرانی به سمت غرب کشور حرکت نمود و از آنجا راهی استانبول میشود. او در این شهر چند سالی ماند. حضور عشقی در استانبول با فقر و تنگدستی همراه بود. او به دلیل جوانی و گمنامی در زمره مهاجرین نامدار به شمار نیامد و «دولت در تبعید»، حقوقی برای او در نظر نگرفت. با این وجود عشقی از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را برد. او در این مدت به صورت آزاد و غیر رسمی در رشته علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی به تحصیل پرداخت. همچنین با نزدیک شدن به عارف قزوینی، تجربیات ادبی خود را سر و سامان داد و در بازگشت به ایران به یکی از شاعران برجسته اواخر سده سیزدهم خورشیدی تبدیل شد.
میرزاده عشقی در حین عبور از بغداد و موصل، با مشاهده ویرانههای طاق بستان و تحت تاثیر اپراهای اروپایی به نگارش اپرای «رستاخیز شهریاران ایران» پرداخت و آن را در شهر استانبول تکمیل نمود. این منظومه موزیکال اگرچه به واقع، به عنوان یک اپرای کلاسیک قابل دسته بندی و بررسی نیست، اما نخستین تلاش جامعه هنری برای نگارش و ساخت یک اپرای ایرانی است و از این منظر قابل توجه و تمجید است.
در این اپرا که سومین نمایشنامه عشقی است، شاعر با برانگیختن قهرمانان ملی و پادشاهان عهد باستان، تلاش میکند تا شکوه و عظمت ایران باستان را ترسیم نموده و به نقد روزگار خود بپردازد. خسرو دخت، داریوش، کوروش، خسرو و شیرین هر یک پس از آنکه از دنیای مردگان به جهان ما باز میگردند، از مشاهده وضعیت ایران و فلاکت مردم آن شگفت زده شده و غمگین میشوند.
درک میرزاده عشقی از انواع ردیفهای موسیقی ایرانی و همزمان اشراف او به موسیقی ترک، از شگفتیهای این منظومه موزیکال است. او در جای جای این منظومه نه تنها ردیفهای آوازی را مشخص کرده، بلکه نوع ساز نوازندگان را نیز در نظر گرفته است.
حسینخان هنگآفرین، آهنگساز اپرا نیز به دلیل اشراف به موسیقی ایرانی و کلاسیک در تنظیم نغمهها و آواها، نهایت تلاش خود را کرد تا این نمایش رنگ و بویی ایرانی و حماسی پیدا کند.
حسینخان از نخستین فارغالتحصیلان رشته موسیقی دارالفنون و از شاگردان موسیو لومر است. او در دوران نظامیگری خود، ریاست دسته موزیک قزاقخانه را بر عهده داشت.
هنگآفرین همچنین از اعضاء انجمن اخوت بود و به این سبب در زمره دراویش به شمار میآمد. او علاوه بر آهنگسازی و تبحرش بر موسیقی نظامی، به عنوان شاگرد مکتب «میرزا عبدالله»، به موسیقی ایرانی و نوازندگی سازهای تار، سهتار و ویولن تسلط کامل داشت. از جمله شاگردان او میتوان به «ابوالحسن صبا» و «نصرالله زرینپنجه» اشاره نمود.
«نوروزی نامه» اثر دیگری است که میرزاده عشقی آن در زمستان سال ۱۲۹۶ خورشیدی در شهر استانبول سرود و در چاپخانه کتابخانه شمس منتشر ساخت.
سفر و اقامت در استانبول در مرداد ۱۲۹۷ به پایان رسید و میرزاده عشقی بار دیگر به زادگاهش همدان بازگشت. مدت زیادی از حضورش در همدان نگذشته بود که راهی تهران شد و به صورت جدی به فعالیتهای اجتماعی، روزنامهنگاری و سرودن شعر و ترانه پرداخت. او از جمله مهمترین مخالفان سیاسی دولت در این زمان به شمار میآمد. مقالات تند او در روزنامههای تهران در نقد حسن وثوق الدوله، احمد قوام السلطنه و بسیاری از شاهزادگان، وکلای مجلس و وزیران کابینه و از جمله سردار سپه، به تدریج او را در کانون توجه قرار داد. انتشار روزنامه قرن بیستم دوره تازهای از فعالیتهای سیاسی میرزاده عشقی را رقم زد. دورهای کوتاه که با مرگ او به سرانجام رسید.
شماره نخست روزنامه، در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۰۰، در ۱۶ صفحه منتشر شد. دفتر روزنامه در محله جمشیدی واقع بود. عشقی در سرمقاله این شماره با اشاره به تحولات جهان در قرن بیستم، به تمجید عصر رنسانس در اروپا پرداخت و خواستار آن شد تا در کشور، اصلاحات اجتماعی مقدم بر اصلاحات سیاسی قرار بگیرد. وی سپس با نقد انقلاب مشروطه، آن را حرکتی عقیم دانست که هیچ دستاورد مادی و معنوی برای ایران و ایرانی در پی نداشت.
دیدگاههای تند سیاسی و اجتماعی روزنامه قرن بیستم، آن را به یکی از مهمترین نشریات اواخر دوره قاجاریه تبدیل نمود. نقطه تمرکز عشقی در انتقادات سیاسی متوجه سردار سپه و جمهوری خواهی او بود. وی سردار سپه را دیکتاتوری میدانست که با شعار جمهوریت در تلاش است تا جای پای بیگانگان را به امور مختلف کشور باز کند. از نظر او بزرگترین تهدید جمهوریت کسی جز سردار سپه نبود و لذا ادعای برقراری نظام مردم سالار را منطبق بر مشی و رفتار او نمیدانست و آگاهانه از آن انتقاد میکرد.
جدا از مقالات تند سیاسی و اجتماعی، روزنامه قرن بیستم از زبان طنز و کاریکاتور نیز برای اهداف سیاسی و اجتماعی خود بهره میگرفت.
عشقی علیرغم تبحرش در ادبیات فارسی و تسلطش بر سرودن انواع قالب های شعری، بیش از همه به ترانه دل بسته بود، چراکه زبان ترانه را زبان توده مردم میدانست و تاثیر آن را در ایجاد شور اجتماعی بیش از سایر قالبهای ادبیات فارسی میپنداشت.
قرن بیستم در سال نخست چهار شماره و در دوره دوم فعالیت، در ۱۸ شماره منتشر شد. دوره سوم فعالیت قرن بیستم در سال ۱۳۰۳ آغاز شد و پس از چاپ یک شماره در ۷ تیر ۱۳۰۳، با ترور و مرگ میرزاده عشقی برای همیشه از فعالیت بازماند.
قرن بیستم در طول فعالیت کوتاه مدت خود، تریبون نشریات توقیف شده و سیاسیون به محاق رفته بود. از جمله در دوره دوم انتشار، مدتی به عنوان جایگزین روزنامه توقیف شده «سیاست»، در اختیار عباس اسکندری قرار گرفت. این روزنامه از طرفداران جناح اقلیت مجلس به رهبری سید حسن مدرس بود و مواضع تندی بر علیه سردار سپه داشت. مواضعی که بیان آن به توقیف مستمر آن میانجامید.
میرزاده عشقی جدا از روزنامهنگاری و شاعری، یک فعال سیاسی و اجتماعی مطرح بود. مخالفت جدی او با قرارداد ۱۹۱۹ و دولت وثوق الدوله، به زندانی شدن شاعر در «زرگنده» انجامید.
در روزهای آغازین جنگ جهانی اول، ایران جولانگاه سه قدرت بزرگ جهانی بود. پس از پایان جنگ این موازنه بهم ریخت. امپراتوری عثمانی در پی شکست جبهه متحدین از هم فروپاشید و به کشورهای تحت قیمومیت انگلستان تبدیل شد.
روسیه تزاری نیز در کشاکش جنگ با انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ برای مدتی طولانی درگیر جنگهای داخلی شد و جایگاه خود را در رقابتهای جهانی از دست داد.
به این ترتیب در پایان جنگ جهانی اول، تنها قدرت مهم و تاثیرگذار منطقهای در خاورمیانه، دولت بریتانیا بود که بدون مانع و مجادله نظم نوین جهانی را در یکی از مهمترین مناطق استراتژیک جهان مستقر میساخت. این کشور پس از حذف قدرتهای رقیب، تلاش کرد تا با اعمال فشار و پرداخت رشوه، دولت وثوق الدوله را به پذیرش قراردادی مجاب کند که در عمل اختیار کشور را در تمام شئون به آنها واگذار مینمود. به موجب این قرارداد امتیاز راه آهن و راههای شوسه ایران به همراه تشکیلات نظامی و مالی کشور تحت نظارت و قیمومیت بریتانیا قرار میگرفت.
مخالفت با مفاد قرارداد از همان بدو انعقاد آن در ۱۷ مرداد ۱۲۹۸ آغاز شد. در راس مخالفین این قرارداد افرادی چون سیدحسن مدرس و امام جمعه خویی قرار داشت. علمای شیعه نیز در بیانیههای گوناگون به مخالفت با این قرارداد ننگین پرداختند.
فعالان سیاسی و روزنامهنگاران آزادیخواه از جمله مخالفان دیگری بودند که در برابر دولت وثوق و مفاد این قرارداد ایستادند و از پذیرش اجتماعی آن ممانعت به عمل آوردند. از جمله این افراد شیخ محمد خیابانی بود که بر علیه وثوق الدوله و اقدام او در غیر قانونی خواندن «حزب دموکرات آذربایجان» قیام مسلحانه خود را آغاز کرد و در فروردین ۱۲۹۹ به اشغال مراکز دولتی تبریز اقدام نمود. مخالفت او با قرارداد استعماری ۱۹۱۹، نقش مهمی در بیداری عمومی و لغو رسمی قرارداد داشت.
در تهران نیز همزمان با جنبشهای اعتراضی، افرادی چون میرزاده عشقی دست به قلم شدند و در نکوهش قرارداد و مخالفت با دولت وثوق به سخنرانی و برگزاری گردهمایی پرداختند. افزایش دامنه مخالفت سیاسی باعث شد تا وثوق الدوله در هفدهم شهریور ۱۲۹۸ با اعلام حکومت نظامی، به دستگیری و تبعید گسترده مخالفین خود بپردازد. در نتیجه این اقدام گروهی از مخالفین به کاشان تبعید شدند. گروهی دیگر نیز به زندان افتادند. میرزاده عشقی در زمره گروه دوم مخالفین قرار داشت.
سقوط کابینه وثوق الدوله در تیرماه ۱۲۹۹ و خروج نخست وزیر مستعفی از ایران، زمینه را برای آزادی میرزاده عشقی و دیگر زندانیان سیاسی فراهم ساخت. فضای جامعه همچنان ملتهب از قرارداد ۱۹۱۹ بود که کودتای سوم اسفند رقم خورد و دولت «سپهدار رشتی» سرنگون شد.
میرزاده عشقی در دفاع از دولت کودتا به فعالیت خود ابعاد گستردهای داد. در نگاه او کابینه کودتا و شخص «سیدضیاءالدین طباطبایی» افرادی ملیگرا و وطنخواه بودند. از این رو دفاع از آنها عملی ارزشمند و وطنپرستانه به شمار میآمد. به همین سبب است که در اشعار این دوره تاریخی، عشقی سید ضیاء را مورد تمجید قرار داده و او را ارج مینهد. پس از آن نیز از سردار سپه به تمجید پرداخته و او را فردی لایق در به اجرا نشاندن مشروطه ناکام میپندارد. اما این خوش بینی به تدریح رنگ و رو باخته و عشقی نه تنها از رضاخان روی بر میگرداند، بلکه در برابر او به مقابله سرسختانه روی میآورد.
نکته جالب توجه آنکه عشقی در اوایل استقرار دولت کودتا، در دفاع از جمهوریت رضاخانی و شخص سردار سپه تمام توان خود را به کار بست. او علیرغم همدلیهایی که در جریان قرارداد ۱۹۱۹ با سیدحسن مدرس و ملک الشعرای بهار داشت، در مقابل آنها قرار میگیرد و با زبان شیوا و قلم توانای خود از سردار سپه در برابر آنها دفاع میکند. پس از مدتی نظر و دیدگاه او نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی اواخر قاجاریه تغییر میکند و سردار سپه را در قامت دیکتاتوری میبیند که برای رسیدن به قدرت، قادر به قربانی کردن هر چیزی و از جمله آزادیهای مشروع مردم است. از این رو به تدریج از او روی برگردانده و به صف مخالفان او پیوسته و در این مقابله به همکاری نزدیک با مدرس و بهار میپردازد. او در این مبارزه علاوه بر توانایی سرودن شعر و ترانه، ابزار دیگری نیز دارد که به او در رساندن پیام خود به جامعه کمک فراوانی میکند.
روزنامه قرن بیستم چنانچه پیشتر بیان شد، روزنامهای به تمام معنا سیاسی است و علیرغم تعداد اندک شماره منتشر شده و فاصلهای که میان دورههای انتشار آن به وقوع پیوست. روزنامهای معتبر و قابل اعتنا به شمار میاید. مقالات تند عشقی به ویژه در شمارههای پایانی فعالیت آن، جمهوری مطلوب رضاخان و شخص او را هدف قرار داده بود. آخرین شماره این نشریه، پنج روز قبل از ترور مدیر آن به چاپ رسید. در این تک شماره که پس از چهار ماه توقف انتشار، به چاپ رسید. چند مقاله و مطلب تند بر علیه سردار سپه منتشر شده بود که به توقیف روزنامه و جمعآوری نسخههای موجود آن از چاپخانه و سطح شهر انجامید. در این زمان موضوع جمهوریخواهی سردار سپه که با شکست مواجه شده بود، طرفدار چندانی نداشت و سردار سپه و همراهانش تلاش میکردند تا جامعه و سیاستمداران را به تغییر سلطنت و فروپاشی قاجاریه ترغیب نمایند. در چنین برههای انتشار مجدد قرن بیستم خطری بالقوه به شمار میآمد. خطری که میتوانست برنامههای پیش روی سردار سپه را با چالش مواجه سازد. عشقی با نقد دوباره جمهوریت، تلویحا رضاخان را به شکست دیگری نوید داد و تلاش کرد تا چهره واقعی او را در جامعه عیان سازد.
به ظن دوستان عشقی و مخالفان سردار سپه، انتشار این مقالات و به ویژه کاریکاتور منتشر شده در این شماره، از مهمترین دلایل حذف عشقی از صحنه سیاسی کشور و صدور دستور قتل او توسط عمال شهربانی بود.
در جریان مخالفتهای میرزاده عشقی با سردار سپه، میبایستی تمهیداتی اندیشیده میشد تا ضمن خاموش کردن صدای معترضانه عشقی، با قتل او دیگر مخالفان را نیز به سکوت وادار نمود. اجرای نقشه ترور عشقی توسط شهربانی به دو تن از مزدوران مرتبط با این اداره سپرده شد. قبل از به جریان افتادن این نقشه، «میرمحسنخان»، پسر عموی میرزاده عشقی که به تازگی در اداره نظمیه مشغول خدمت شده بود، به صورت کاملا اتفاقی شاهد گفتگویی میان «برهان خان»، رئیس شعبه اداره تامینات با یکی از کارمندان آن اداره بود. حذف بیصدای عشقی و چگونگی اجرای این نقشه موضوع گفتگوی آنها با یکدیگر بود. پس از این اتفاق، میرمحسنخان بلادرنگ موضوع را به عشقی اطلاع داد و از او خواست تا مدتی خانه را به هیچ دلیلی ترک نکند. او همخانه عشقی بود و به همراه یک مستخدم به نام زهرا سلطان در بیرونی منزل مهدیخان در سه راه سپهسالار زندگی میکرد.
چند روزی اوضاع بر همین منوال گذشت. تا اینکه عوامل اجیر شده شهربانی در حول و حوش خانه عشقی به طور مدام دیده شدند. آنها با دلایل گوناگون تلاش میکردند تا به هر ترتیب ممکن با عشقی دیداری داشته باشند. میرمحسنخان سرانجام وادار به واکنش شد. او به دیدن افراد ناشناس رفت و از آنها درباره علت حضورشان پرس و جو میکند. پاسخ آنها به این پرسش از ابتدا معلوم بود. آنها با طرح شکایتی از «سردار اکرم همدانی»، از عشقی میخواهند تا شرح ماجرای آنها را در روزنامه خود چاپ کند. میرمحسن خان قول میدهد تا نامه آنها را به عشقی تحویل داده و خودش پیگیر نتیجه موضوع باشد.
صبح روز بعد در غیاب میرمحسن خان، آنها به دیدار عشقی میآیند و با طرح دوباره موضوع از او میخواهند تا نسبت به چاپ این نامه در روزنامه اقدام نماید. درب خانه بر اثر سهلانگاری زهرا سلطان، بازمانده بود و این به فرصت مناسبی تبدیل شد تا ماموران اجیر شده شهربانی خود را به میرزاده عشقی برسانند و نقشه خود را به مرحله اجرا بگذارند.
تیر به زیر قلب شاعر اصابت میکند. قاتلین پس از انجام ماموریت با سرعت خانه را ترک میکنند. عشقی به هر زحمتی که بود، خود را به کوچه رساند و از عابرین و همسایهها کمک خواست. همسایهها و شاید مامورین مخفی شهربانی بر خلاف میل و خواسته شاعر او را به بیمارستان نظمیه میبرند. در این بیمارستان به دستور سرتیپ درگاهی هیچگونه معالجهای بر روی شاعر زخمی صورت نمیپذیرد و پیکر خونی و نیمهجان میرزاده عشقی ساعتها روی برانکارد رها میشود. تا اینکه بالاخره در نیم روز دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، بعد از چند ساعت درد کشیدن مداوم، شاعر آزادیخواه ایرانی در بستری از خون، جان به جان آفرین تسلیم میکند.
آئین تشییع شاعر در خیابانهای تهران در زمانه یکهتازی سردار سپه، نمونه بیبدیلی از حضور اجتماعی مردمی است که اگرچه در سکوت به سر می برند، اما همچنان پیوند خود را با آزادیخواهان و مردان نیک سرشت سرزمین خود برقرار میسازند. تشییع پیکر او در حالی که پیراهن خونی او را بر روی تابوتش حمل میکردند از مقابل مسجد سپهسالار آغاز شد و تا آرامگاه ابن بابویه ادامه یافت.