تهران، پایتخت فرهنگی ایران، همواره به عنوان شهری با تاریخ و هنر غنی شناخته شده است. یکی از جلوههای این هنر، مجسمهها هستند که در نقاط مختلف شهر قرار گرفتهاند و هر یک داستان و یادگاری از هنرمندان بزرگ ایران را به همراه دارند. این مجسمهها نه تنها نمایانگر هنر و خلاقیت هنرمندان ایرانی هستند و به ترویج تفکر آزاد و خلاقیت کمک میکنند. بلکه هر کدام نماینده یک بخش از تاریخ و فرهنگ غنی این سرزمین نیز میباشند.
اما متأسفانه، برخی از این آثار هنری ارزشمند در طول زمان به دلایلی از میان رفته یا مورد دستبرد قرار گرفتهاند. سرقت این آثار هنری، از یک سو آسیب به میراث فرهنگی ایران است، و از سوی دیگر یک ضربه به هویت جمعی جامعه به شمار میآید.
در ماجرای مفقود شدن این آثار، سؤالات متعددی در مورد آزادی هنری و وضعیت هنر معاصر در ایران به وجود آمد. آیا این اقدام نشاندهنده یک تلاش برای کنترل هنر و فرهنگ در جامعه است؟ آیا مقامات دولتی به دنبال حذف آثار هنریای هستند که با ارزشها و نگرشهای آنها همخوانی ندارد؟
چندی پیش خبر مفقود شدن مجسمههای «پسران بازیگوش» از آبنمای پارک دانشجو منتشر شد. این مجسمهها بخشی از مجموعهای است که توسط پرویز تناولی و به سفارش کامران دیبا، بیش از نیم قرن پیش طراحی شده است. پیشتر از این مجموعه ۴ مجسمه مفقود شده بود و اکنون با جابه جایی سه مجسمه دیگر، کل این مجموعه به سرنوشتی نامعلوم دچار شده است.
متاسفانه و علیرغم پیگیریهای متعددی که از سازمان زیباسازی شد تا که علت ناپدید شدنشان را جویا شوند تنها بخش فرهنگی این سازمان پاسخ داد و مدعی شد که مجسمهها توسط شهرداری منطقه از محل خود جابهجا شده و دلیل آن نامعلوم است و احتمال دادند که به جهت ترمیم گویا برداشته شدهاند و آنها نقشی در این تصمیمگیری نداشتهاند و شهرداری منطقه ۱۱ هیچ پاسخی در این راستا نداشت و اظهار بیاطلاعی کرد.
و در ادامه فضای سبز منطقه ۱۱ مسئولیت ماجرا را به گردن شهرداری ناحیه یک منطقه ۱۱ انداخت.
بلکه باید به چالشها و محدودیتهایی که در این زمینه وجود دارد، توجه کرد و راهکارهای جامعتری برای ارتقاء امنیت و حفاظت از آثار فرهنگی و هنری ارائه داد.
باید در نظر داشت که در این راستا، لازم است که تمامی نهادهای مرتبط، از جمله نیروی انتظامی، با همکاری و هماهنگی با کمیسیون امنیت ملی، اقداماتی مؤثر برای پیشگیری از چنین حوادثی انجام دهند. با این حال، نمیتوان نیروی انتظامی را به خاطر این سرقتها توبیخ کرد؛ زیرا این نهاد به تنهایی مسئولیت حفاظت از آثار هنری را بر عهده ندارد.
کمیسیون امنیت ملی باید با تشکیل جلسات تخصصی و دعوت از کارشناسان و مسئولان ذیربط، علل و عوامل مؤثر در بروز این سرقتها را شناسایی کند و با پیشنهاد راهکارهای عملی، به بهبود وضعیت امنیتی در این حوزه بپردازد. این اقدام میتواند به عنوان یک گام مهم در راستای حفاظت از میراث فرهنگی و هنری کشور و تقویت احساس امنیت در جامعه هنری تلقی شود.
هرچند که سرقت مجسمهها در شهر تهران بیسابقه نبوده است و پیشتر نیز چنین دزدیهایی با هدف «سرقت مواد اولیه مصرف شده در مجسمه ها» انجام میشده است به طور مثال در سال ۱۳۸۹، تهران شاهد یک واقعه نگرانکننده و عجیب بود که تعداد قابل توجهای از مجسمههای نصب شده در سطح شهر تهران به طرز معماگونهای ناگهان از فضاهای عمومی حذف شدند و این موضوع توجه رسانهها و مردم را به خود جلب کرد و در پشت تمام این ماجراها هیچگاه پاسخ روشن و قانع کنندهای وجود نداشت.
این موضوع نه تنها یک حادثه ناگوار، بلکه یک زنگ خطر برای جامعه هنری و فرهنگی ایران بود و تعداد این مجسمهها تا اردیبهشت سال ۸۹ به ۱۲ مورد رسید که هر یک بین ۷۰ تا ۷۰۰ کیلو وزن داشتند.
این واقعه نشاندهنده نیاز به بحث و گفتوگو در مورد وضعیت هنر و فرهنگ در کشور و ضرورت حفاظت از هویت فرهنگی و هنری جامعه است. برای آیندهای روشنتر، لازم است که هنرمندان، مسئولان و جامعه به طور مشترک برای حفظ و ترویج هنر و فرهنگ در ایران تلاش کنند و از بروز چنین حوادثی جلوگیری نمایند
لازم به ذکر است که در اینجا به چند مورد از مجسمههای دزدیده شده در شهر تهران اشاره کنیم:
مجسمه ستارخان که در خیابان ستارخان قرار داشت، توسط شهریار ضرابی ساخته شده و نمادی از مقاومت و مبارزه مردم ایران بود و همچنین مجسمه باقرخان که واقع در خیابان شهرآرا بود و اثر همین هنرمند بود که نمایانگر شخصیتهای تاریخی ایران میباشد. مجسمه صنیع خاتم که در پارک ملت قرار داشت و توسط حمید شانس ساخته شده بود. مجسمه زندگی که این اثر هنری در خانه هنرمندان ایران قرار داشت و توسط فاطمه امدادیان ساخته شده بود. مجسمه استاد شهریار که در مقابل تئاتر شهر واقع شده، اثری از علی قهاری بود و به یاد شاعر بزرگ ایران، شهریار، ساخته شده است. مجسمه مادر و فرزند که در شهرک غرب قرار داشت و اثر هژبر ابراهیمی بود. مجسمه شریعتی که در پارک شریعتی بود و اثر حمید شانس است. مجسمه ابن سینا که در پارک بهجتآباد
بود و اثر عذرا عبدالنبی است که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ساخته شده بود. مجسمه گوساله که در بدو تاسیس دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران توسط یک مجسمهساز سوئدی به این دانشگاه هدیه شده بود در این محل قرار گرفت. مجسمه برنزی پارک استقلال که اثر روحالله شمسیزاده در سال ۱۳۷۶ ساخته شده بود.
و بعد از این حوادث، سازمان زیباسازی شهرداری تهران طی اطلاع رسانبای از مجسمه سازانی که آثار آنها طی ماههای اخیر از پارکها و اماکن عمومی در سطح شهر تهران به سرقت رفته بود درخواست کرد تا نمونههای مشابه این مجسمهها را دوباره بسازند ولی عدهای جایگزین شدن برخی از این مجسمهها را عملا غیرممکن میدانستند و پیگیر دلیل ناپدید شدن مجسمهها بودند که مقامات دولتی این اقدام را به عنوان سرقت اعلام کردند و این مسئله به عنوان یک بحران فرهنگی و هنری در جامعه مطرح شد. اما در کنار این نگاه رسمی، برخی دیگر از تحلیلگران و ناظران اجتماعی بر این باورند که ناپدید شدن این مجسمهها نه به عنوان یک عمل سرقت، بلکه به عنوان جمعآوری سیستماتیک آثار هنری توسط مقامات دولتی یا گروههای مذهبی مورد حمایت دولت صورت گرفته است. این دیدگاه نشاندهنده تنشهای موجود میان هنر معاصر و نگرشهای سنتی و مذهبی در جامعه ایران است.
ناپدید شدن این مجسمهها، همچنین به چالشهای ساختاری در زمینه حفاظت از آثار هنری و فرهنگی در ایران اشاره دارد. در شرایطی که هنرمندان و فرهنگسازان برای ترویج فرهنگ و هنر تلاش میکنند، این گونه اقدامات میتواند به نوعی دلسردکننده باشد و فضای هنری کشور را تحت تأثیر قرار دهد.
خالی از لطف نمیباشد که اشاره مختصری به تاریخچه مجسمهسازی در ایران داشته باشیم، و بدانیم که مجسمهسازی به عنوان یکی از مهمترین شاخههای هنرهای تجسمی، از دیرباز در فرهنگ و تاریخ این سرزمین جایگاه ویژهای داشته است. در دهههای اخیر، این هنر دستخوش تحولات قابل توجهی شده است که نه تنها به تغییرات اجتماعی و فرهنگی مرتبط است، بلکه به تلاش هنرمندان برای احیای هویت ملی و ارتباط با هنر مدرن جهانی نیز مربوط میشود.
اولین یادمان شهری در ایران جدید، «توپ مروارید» بود که در میدان ارک یا میدان نقارهخانه بر روی سکویی قرار داشت. این توپ که به دلیل آویزهای مروارید گونهاش معروف شده بود، به عنوان یک شیء نظامی، نماد قدرت و اقتدار در آن زمان محسوب میشد.
با ورود ناصرالدینشاه به عرصه هنر و مجسمهسازی غربی، تحولات جدیدی در این زمینه آغاز شد. سفر این شاه به اروپا و دیدن مجسمههای فیگوراتیو سلاطین و شخصیتهای برجسته، او را مجذوب این هنر کرد. ناصرالدینشاه با سفارش ساخت مجسمهای از خود به وزیر صنایع، به نوعی آغازگر عصر جدیدی در مجسمهسازی ایران شد. این مجسمهها نه تنها به عنوان نمادهای قدرت بلکه به عنوان نمایندگان فرهنگی و تاریخی نیز شناخته میشدند.
در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی، با تصویب قانون توسعه معابر، تحولی عمده در چهره شهر تهران و دیگر شهرها رخ داد. نصب مجسمهها در میادین به یکی از اقدامات اساسی در تغییر کالبد شهری تبدیل شد. این روند به تدریج به ساخت پیکرههایی از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی منجر شد و به ویژه در دوران پهلوی، شاهد افزایش حضور مجسمهها در فضاهای عمومی بودیم. مجسمههای فیگوراتیو اسبسوار، به عنوان یکی از گونههای اصلی مجسمهسازی در این دوران، نمادی از اقتدار و قدرت سیاسی بودند.
پس از ذوب شدن مجسمه ناصرالدینشاه، تا سال ۱۳۱۴ هیچ مجسمهای از او در میادین تهران نصب نشد. این وضعیت باعث شد که بلدیه تهران تصمیم بگیرد تا ساخت مجسمههایی از شاه را به هنرمند فرانسوی آگوست مایارد سفارش دهد. این مجسمهها در سه نقطه مهم شهر، یعنی میدان راه آهن، میدان سپه و میدان تازهتأسیس جاده جدید کرج نصب شدند. این مجسمهها نه تنها به عنوان نمادهای حکومتی شناخته میشدند، بلکه نمایانگر تغییرات فرهنگی و اجتماعی نیز بودند.
در آغاز دهه ۱۳۵۰، روند نصب مجسمهها در فضاهای عمومی ایران به ویژه در پارکها و میادین شهری به طور جدیتری دنبال شد. این تحولات، به معرفی مجسمههای مدرن و معاصر به مردم کمک کرد و آنها را با اشکال و مفاهیم جدید آشنا ساخت. علاوه بر مجسمههای حکومتی، در دوران پهلوی، مجسمههایی از جنس مفاهیم زندگی روزمره نیز در فضاهای فراغتی و فرهنگی مانند پارکها و فرهنگسراها نصب شدند. این آثار به نوعی نشاندهنده تلاش برای ایجاد ارتباط میان هنر و زندگی روزمره مردم بودند و به غنای فضای شهری کمک کردند.
نخستین مجسمه مدرن در تهران، اثر پرویز تناولی است که در سال ۱۳۵۱ در محوطه تئاتر شهر نصب شد و از آن زمان تا کنون در همان مکان باقی مانده است. پیش از این، مجسمههایی از شاه و شخصیتهای فرهنگی و ادبی در سطح شهرها نصب شده بودند و اما از اوایل دهه ۱۳۵۰، روند نصب مجسمههای مدرن به شکل جدیتری آغاز شد و این آثار به تدریج مردم را با هنر مجسمهسازی معاصر آشنا کردند. هنرمندانی مانند پرویز تناولی و ژاز طباطبایی با اتخاذ رویکردهایی نوین و بدون وابستگی به سبکهای نسلهای پیشین، از عناصر باستانی و سنتی فرهنگ ایرانی و اسلامی بهره بردند تا ارتباطی جهانی برقرار کنند و هویت ملی را در مجسمهسازی ایران احیا نمایند
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، مجسمههای نصب شده در فضاهای عمومی به نمادهایی از دوران پهلوی تبدیل شدند و به همین دلیل هدف خشم و تنفر مردم انقلابی قرار گرفتند. جوانان پرشور انقلابی به طور مداوم به تخریب و سرنگونی این یادمانها در میادین شهر پرداختند، بهطوریکه بسیاری از مجسمهها که نمایانگر حاکمان پیشین بودند، هر روز به دست آنها از بین میرفتند. این تخریبها نه تنها به مجسمههای مرتبط با رژیم گذشته محدود نمیشد، بلکه حتی آثار هنری که هیچ ارتباطی با رژیم پهلوی نداشتند نیز از این وضعیت بینصیب نماندند. به عنوان مثال، مجسمه نیلبکزن بهمن محصص و مجسمه کشاورز داریوش صنیعزاده نیز دستخوش حذف و جابهجایی شدند.
علاوه بر این، پس از انقلاب، بحث حرام بودن مجسمهسازی به عنوان بت در دین اسلام مطرح شد که بر شدت بحران حاکم بر این هنر افزود. این نگرش موجب شد که مجسمهسازی به عنوان یک رشته هنری در دانشگاهها نیز به کلی کنار گذاشته شود. این روند حذف و سرکوب تا سال ۱۳۷۲ ادامه داشت و به نوعی به انزوای این هنر در جامعه هنری ایران منجر شد.
و این شرایط نه تنها به تخریب فیزیکی مجسمهها منجر گردید، بلکه به یک بحران عمیق فرهنگی نیز دامن زد. مجسمهسازان و هنرمندان با چالشهای جدی در زمینه هویت و جایگاه خود در جامعه مواجه شدند. بسیاری از هنرمندان مجبور به تغییر رویکرد خود شدند یا حتی دست به خلق آثاری زدند که با شرایط جدید سازگار باشد. این وضعیت، به نوعی فرایند نوآوری در مجسمهسازی را متوقف کرد و فضایی از بیاعتمادی نسبت به این هنر را در جامعه به وجود آورد.
تحولات بعدی در عرصه مجسمهسازی ایران نشان داد که این هنر، با وجود چالشها و بحرانهایی که با آن روبرو بود، توانست به تدریج راه خود را پیدا کند. اما این روند نیازمند زمان و تلاشهای مداوم هنرمندان بود تا بتوانند دوباره جایگاه مجسمهسازی را در فضای فرهنگی و اجتماعی ایران احیا کنند. در نهایت، این بحران نه تنها به عنوان یک چالش، بلکه به عنوان فرصتی برای بازنگری و نوآوری در عرصه مجسمهسازی و هنر معاصر ایران تلقی میشود.
مجسمهسازی در ایران پس از انقلاب بیش از ده سال هنری ممنوع و متروک بود و در زمستان ۱۳۶۸ یک نقطه عطف در تاریخ مجسمهسازی ایران رقم خورد و برای نخستین بار به طور رسمی نمایشگاهی از آثار مجسمه سازان معاصر ایران در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد.
پس از آن به رغم مخالفتهایی که وجود داشت با برگزاری دوسالانههای مجسمهسازی و قرار دادن مجسمه در پارکها و میادین شهرها نفسی تازه در کالبد این هنر دمیده شد و این رویداد نه تنها فرصتی برای نمایش خلاقیت و استعداد هنرمندان فراهم کرد، بلکه به نوعی آغازگر دورهای جدید در عرصه مجسمهسازی در کشور شد.
پس از این نمایشگاه، با وجود مخالفتها و چالشهایی که همچنان بر سر راه هنرمندان وجود داشت، برگزاری دوسالانههای مجسمهسازی به تدریج آغاز شد. این دوسالانهها با فراهم آوردن فضایی برای رقابت و تبادل نظر میان هنرمندان، به احیای مجسمهسازی در ایران کمک شایانی کردند.
امید است که با افزایش آگاهی عمومی و با همت و همیاری همهجانبه و نظارت بیشتر، از سرقتهای اینچنینی جلوگیری شود و این آثار ارزشمند دوباره به جایگاه خود برگردند.